مقدمه
آیین دادرسی مدنی، مجموعه اصول و مقرراتی
است که در مقام رسیدگی به امور حسبی و کلیه دعاوی مدنی و بازرگانی در دادگاههای
عمومی، انقلاب، تجدید نظر، دیوانعالی کشور و سایر مراجعی که بموجب قانون موظف به
رعایت آن می باشند بکار می رود. این تعریف ناظر به قسمت عمده ای از مقررات آیین
دادرسی مدنی است که مقرراتی صرفاً شکلی هستند اما دلیل بر آن نمی شود تا همچون
پندار غالب آنرا مجموعهای صرفاً شکلی بدانیم. در مواردی در همین مجموعه نکاتی
مطرح می شود که برای فهم آن باید به بحث های ماهوی پرداخت.
از جمله موارد مورد بحث بخش توقیف اموال
است. امری که به ظاهر مطلبی برای بیان ندارد اما در هنگام مراجعه به عمل مشاهده می
شود که در همین تاسیس تا چه میزان ابهام وجود دارد و گاهی اوقات با وجود تصریح
قانونگذار رویه ای مخالف اتخاذ شده است. این موضوع به ترتیب زیر مورد بحث و بررسی
قرار می گیرد.
الف- تعریف توقیف اموال
در این بخش به تعریف توقیف اموال از جنبه
لغوی پرداخته ایم.
ب- کلیات
کلیات را اختصاص به بررسی پنج عنوان دادیم.
این عناوین عبارتند از:
1- مفهوم اجرای احکام مدنی. 2- شرایط اجرای
احکام. 3- اهمیت اجرای احکام. 4- تفاوت اجرای احکام مدنی با کیفری. 5- تفاوت اجرای
احکام دادگاهها با اجراء مفاد اسناد رسمی در ثبت.
در عنوان اول ضمن ارائه تعریف از اجرای
احکام مدنی، اجراء احکام در دو معنای عام و خاص تعریف شده است. در عنوان دوم،
شرایط اجرای احکام در چهار بخش تحت عناوین، قطعیت حکم، معین بودن حکم، درخواست
صدور اجراییه و صدور و ابلاغ اجراییه، بررسی شده است. عنوان سوم، اهمیت اجرای
احکام را از دو جنبه حق الله و حق الناس مورد بحث و بررسی قرار داده ایم.
در عناوین چهارم و پنجم، تفاوت اجرای احکام
مدنی با کیفری و تفاوت اجرای احکام دادگاهها با اجراء مفاد اسناد رسمی در ثبت به
اجمال بررسی شده است.
ج- فصل اول: قواعد عمومی
این فصل را در شش مبحث مورد بررسی قرار می
دهیم که عبارتند از: مقدمات و شرایط اجراء، ترتیب اجراء، مامورین اجراء، هزینه های
اجراء، مرور زمان و اقسام اجراء.
د- فصل دوم: در توقیف اموال محکوم علیه
این فصل را در پنج مبحث بررسی می نماییم که
عبارتند از: مقررات عمومی، موارد رفع توقیف، در توقیف اموال منقول، در توقیف اموال
غیرمنقول و در توقیف حقوق مستخدمین.
هـ- فصل سوم: شرح موادی از قانون اجرای احکام
در این فصل به شرح مواد 121 تا 129 و 523
تا 525 قانون اجرای احکام میپردازیم.
و- فصل چهارم: تکمله
این فصل مختص بررسی مواردی از مبحث توقیف
اموال می باشد که در فصول قبل بررسی نگردیده یا اجمالاً مورد بحث قرار گرفته است و
شامل بخشهایی مانند دستور توقیف اموال، معرفی مال دیگر بجای مال توقیف شده توسط
محکوم علیه، نحوه توقیف اموال، تصرف ثالث نسبت به عین محکوم به، توقیف اموال نزد
شخص ثالث و غیره می باشد.
تعریف
توقیف، سلب آزادی از شخص یا مال او با حالت
انتظار ترخیص می باشد. در صورت اول توقیف شخص و در صورت دوم توقیف مال صدق می کند.
وقف نیز در حقیقت توقیف مال بصورت خاصی است.
اموال، جمع مال است و مال در اصل از فعل
ماضیمیل است به معنی خواستن، در فارسی هم به مال خواسته می گویند. در اصطلاح چیزی
است که ارزش اقتصادی داشته و قابل تقویم ه پول باشد بنابراین حقوق مالی مانند حق
تحجیر و حق شفعه و حق صاحب علامت تجاری هم مال محسوب است. انواع اموال عبارتند از:
مال استهلاکی Choses
Consomptibles: مالی که
مصرف آن با استهلاک آن ملازمه فوری دارد نه تدریجی مانند اغذیه، در غیر اینصورت
آنرا مال غیر استهلاکی گویند مانند اسب و درخت و دوچرخه و زمین و پارچه.
مال تبعی Biens
Accessoires: مالی که
در وجود اولیه خود عرفاً عارض بر مال دیگری است مانند میوهجات که عارض بر درخت
است و پشم گوسفند که عارض بر آن است و سرقفلی که عارض بر منافع عین مستاجره است در
حقیقت مال تبعی است.
مال تقدیری (مال فرضی):
مالی است که مالیت (یعنی ارزش مبادله) را دارد ولی فعلاً در تملک کسی نیست مانند
ماهی در دریا.
مال ذمه: مالی که
در ذمه بدهکار مستقر باشد خواه عین کلی باشد(مانند صد تن گندم در ذمه بایع در بیع
سلم) خواه دین باشد مانند مبلغی وجه که بر ذمه بایع در بیع شرط است (تبصره سوم
ماده 34 قانون ثبت).
مال الرهانه: مرادف
مال مرهون است و آن مالی است که مورد رهن واقع می شود خواه منقول باشد خواه غیر
منقول، وجه نقد را نمی توان برهن داد.
مال شاه: مالک
دام تعدادی دام را به کسی (عامل) می دهد که نگهدارد و مقداری روغن یا پنیر یا کشک
و مانند اینها به مالک بدهد و باقی منافع از آن عامل باشد. مدت نگهداری دام معین
است و پس از انقضاء مدت باید آنرا به مالک رد کند. بهره ای که به مالک داده می شود
با سامی مختلف مانند مال شاه، لنگه، تراز و غیره نامیده میشود.
مال الشرکه: مال
مشترک را گویند و در شرکت عقدی بکار می رود نه در شرکت قهری مثلاً ترکه را قبل از
تقسیم بین ورثه مال الشرکه نمی گویند.
مال الصلح یا مال المصالحه: مالی
که مصالح در عقد صلح بطرف خود منتقل میکند (معوض) مال غیر استهلاکی Biens non consonptibles، مالی که بر اثر استعمال بلافاصله مستهلک
نشود و از بین نرود بنابراین پارچه و غیر تحریر و خود نویس مال غیر استهلاکی بشمار
می آیند.
مال غیرقابل تقسیم Bien Indivisible: مالی که
قابل تقسیم نیست مانند حق خیار و حق تحجیر. این معنی غیر از آن چیزی است که در
ماده 112 نظامنامه اجراء ثبت گفته شد، زیرا مقصود آن ماده عین مال موجود در خارج
است که اگر تقسیم کنند لااقل یک قسمت آن عرفاً و معمولاً غیرقابل انتفاع باشد و
مقصود از تفکیک در آن ماده تفکیک مادی است نه تقسیم به سهام و گرنه هر مال مادی
قابل تقسیم به سهام است.
مال غیر منقول:
مالی که از جایی بجایی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن یا مالی که منقول است
ولی به حکم قانون غیرقابل انتقال است، نیز مال منقولی که بر مال غیر منقولی نصب
شده است از قبیل بخاری دیواری و تابلوهای ثابت و نزی مال منقولی که اختصاص
باستفاده از مال غیر منقول داده شده باشد مانند حیوانات و اشیایی که مالک آنرا
برای عمل زراعت اختصاص داده باشد از قبیل گاو و گاومیش و اسباب و ادوات زراعت
(ماده 17 ق.م).
مال غیرمنقول حکمی:
مال منقولی که قانون آنرا محکوم به احکام و مقررات مال غیرمنقول شناخته باشد.
مال فعلی: مالی که
در تملک کسی باشد در مقابل مال تقدیری یا فرضی.
مال قابل تفکیک:
در اصطلاحات اجرایی ثبت عبارتست از عین مال موجود در خارج که تقسیم مادی آن موجب
شود که لااقل یکی از اقسام حاصل بعد از تقسیم قابل استفاده در عرف و عادت نباشد.
مال قابل تقسیم:
مالی که بتوان آنرا تقسیم کرد مانند زمین و پارچه و هر مکیل و موزون.
مال مثلی و مال قیمی Biens non fongibles: برابر
ماده 950 قانون مدنی مثلی مالی است که اشباه و نظایر آن نوعاً زیاد و شایع باشد
مانند حبوبات و نحوه آن و قیمی مقابل آن است معذلک تشخیص این معنی با عرف می باشد.
با توجه به تعریف مذکور عناصر سازنده مثلی چنین است: 1- عنوان واحدی به جزء و کل
آن اطلاق شود مانند گندم که دانه و خرمن آن، عنوان واحد دارند. 2- قیمت اجزاء آن
بعلت تساوی یا تقارب صفات آنها یکسان و یا متقارب باشد. 3- منافع اجزاء آن متقارب
باشد بطوریکه اختلاف قیمت در عرف قابل مسالحه باشد. 4- اشباه و نظایر آن زیاد
باشد. در تمام موارد بالا فرقی بین امور مصنوعی و طبیعی نیست. هرگاه یکی از عناصر
بالا وجود پیدا نکند که چیز قیمی خواهد بود.
مال محترم: در
مقابل مال مباح بکار رفته است. مال محترم یعنی مالی که تصرف در آن بدون مجوز
قانونی ممنوع است مانند اموالی که در مالکیت غیر است.
مال مشاع: مالی را
گویند که دو یا چند نفر مالک داشته و سهم هر یک مشخص و ممتاز نباشد.
مال معنوی: Biens in corporeis در حقوق رم و حقوقهای مشتقی از آن در مقابل
عین و بر حقوق اطلاق شده است یعنی اموال ذمه ای مانند صد تن گندم در ذمه و یا وجه
در ذمه.
مال مفروز: سهم هر
مالک در ملک مشاع پس از افراز و تفکیک سهام را مال مفروز گویند. به مالی که سابقه
اشاعه نداشته مال مفروز گفته نمی شود.
مال منقول: اشیایی
که نقل آن از محلی به محل دیگر ممکن باشد بدون اینکه بخود یا محل آن خرابی وارد
آید منقول است. دیون از حیث صلاحیت دادگاهها در حکم غیر منقول است (مواد 19 و 20
ق.م).
مال ودعی: مال
مورد امانت در عقد ودیعه را گویند.
کلیات
1- مفهوم اجرای احکام مدنی
اجراء (به کسر همزه) به معنی راندن، روان
ساختن، جاری کردن، انجام دادن، به جریان انداختن و اقدام به اعمالی برای به مرحله
عمل در آوردن حکم قضائی را گویند و در اصطلاح، به کار بردن قانون یا به کار بستن
احکام دادگاهها و مراجع رسیدگی اداری یا اسناد رسمی را اجراء گویند. در اصطلاحات
اجرای احکام، اجراء اسناد رسمی، اجراء مالیاتی، اجراء موقت، اجراییه، اجراییه
ثبتی، اجراییه دادگاه، اجراییه سند ذمهای، اجراییه سند رهنی، اجراییه سند شرطی،
ورقه اجراء و ضمانت اجراء،اسناد لازم الاجراء، اجرای قرار، اجرای معاینه و تحقیق
محلی، اجرای مقررات و اجرای قانون، اجرای رای داور، اجراء مدنی، اجراء کیفری و… بکار رفته است. اجراء حکم در دو معنای عام و
خاص استعمال شده است: معنای عام آن شامل ابلاغ اجراییه دادگاه تا مرحله تحویل
محکوم به محکوم له را گویند و در معنای خاص، تحقیق بخشیدن مدلول حکم را اجراء می
نامند که شامل ابلاغ نمی شود. اجراء احکام مدنی در مقابل اجرای احکام کیفری است.
2- شرایط اجرای احکام
الف- قطعیت حکم. ب- معین بودن حکم. ج-
درخواست صدور اجراییه (در احکام اعلامی) و در احکام اعلانی دستور دادگاه. د- صدور
و ابلاغ اجراییه.
الف- قطعیت حکم
به استناد ماده 1 قانون اجرای احکام مصوب
1356: «هیچ حکمی از احکام دادگاههای دادگستری به موقع اجراء گذارده نمی شود مگر
اینکه قطعی شده یا قرار اجرای موقت آن در مواردی که قانون معین می کند صادرشده
باشد.» مستنداً به ماده 519 آیین دادرسی مدنی مصوب 1318: «احکام حضوری که در مرحله
رسیدگی پژوهشی صادر می شود و همچنین احکامی که غیاباً صادر شده و در موعد مقرر،
دادخواست اعتراض نسبت به آن داده نشده باشد قطعی محسوب می شود.»
ماده مزبور در اصلاحیه مرداد 1334 چنین
اصلاح گردید: «احکامی که در رسیدگی پژوهشی صادر می شود، قطعی است.» اصلاحیه مزبور
نوعی عنایت قانونگذار مبنی بر عدم تاثیر انقضاء مهلت و مرور زمان در ماهیت حکم
قطعی و غیرقطعی دارد. در ماده 12 قانون تشکیل دادگاههای حقوقی یک و دو مصوب 1364
با صراحت آمده بود: «احکام و قرارهای دادگاههای حقوقی جز در موارد زیر قطعی است:
الف- جائی که قاضی قطع پیدا کند که حکمش
برخلاف موازین قانونی و یا شرعی بوده است.
ب- جائی که قاضی دیگر بعلت عدم توجه قاضی
اول به قواعد و موازین ضروری و مسلم فقهی قطع به مخالفت حکم او با موازین قانونی
یا شرعی پیدا کند.
ج- جایی که ثابت شود قاضی در اصل صلاحیت
قضاء و یا صلاحیت رسیدگی و انشاء حکم را در موضوع پرونده نداشته است.»
تبصره ذیل ماده 9 همان قانون نیز مقرر می
داشت: «احکام مربوط به این موارد نظیر دیگر احکام دادگاههای حقوقی دو جز در موارد
ماده 12 قطعی است.» در ماده 7 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1373
آمده است: «احکام دادگاههای عمومی و انقلاب قطعی است مگر در مواردی که در این
قانون قابل نقض و تجدید نظر پیش بینی شده است.» در ماده 330. ق.آ.د.م مصوب 1379
نیز آمده است: «آراء دادگاههای عمومی و انقلاب در امور حقوقی قطعی است مگر در
مواردی که طبق قانون قابل درخواست تجدید نظر باشد». همچنین در مواد 330 و 331 و
332 آیین دادرسی مدنی جدید، احکام و قرارهای قابل تجدید نظر احصاء شده است.
استثناء:
دسته اول) مواردی که ضرورت به قطعیت نیست:
الف- اجرای موقت احکام. ب- احکام راجع به ورشکستگی. ج- تصمیم دادگاه در امور حسبی.
دسته دوم) مواردی که با وجود قطعیت حکم
نیست: الف- اجرای موقت احکام موضوع مواد 191 و 501 ق.آ.د.م سابق و قسمت اخیر ماده
347 ق.آ.د.م جدید.
ماده 347 جدید مقرر می دارد: «تجدید نظر
خواهی از آرای قابل تجدید نظر که در قانون احصاء گردیده مانع اجرای حکم خواهد بود
هرچند دادگاه صادر کننده رای آنرا قطعی اعلام نموده باشد مگر در مواردی که طبق
قانون استثناء شده باشد.» ماده 501 سابق مقرر می داشت: «پژوهش از حکم مانع اجرای
حکم است مگر اینکه قرار اجراء موقت حکم صادر شده باشد.»
هرچند این مبنا به موجب ماده 12 قانون
تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب دگرگون شده بود. ماده 191 ق.آ.د.م سابق مقرر می
داشت: «اجرای موقت احکام فقط به درخواست یکی از اصحاب دعوی و آن هم مخصوص است به
موارد زیر: 1- وقتی که حکم بموجب اسناد رسمی صادر شده و یا به موجب اسناد عادی که
طرف، اعتبار آن اسناد را اعتراف نموده باشد. 2- وقتیکه موعد اجاره منقضی شده و
بموجب حکم دادگاه، مستاجر محکوم به رد یا تسلیم یا تخلیه عین مستاجره شده است. 3-
در موقعی که دادگاه حکم کرده است که عین خواسته از تصرف عدوانی خارج شده و به
متصرف اول تسلیم شود. 4- وقتیکه در منازعات راجعه به اجیر نمودن و اجیر شدن حکم
دادگاه در باب مرخصی اجیر صادر شده است. 5- در کلیه احکامی که در دعاوی بازرگانی
صادر می شود. 6- در کلیه مواردیکه اوضاع و احوال مدلل کند که بواسطه تاخیر اجرای
حکم یا قرار دادگاه، خسارت کلی بر محکوم له حاصل خواهد شد و یا اینکه تاخیر باعث
عدم اجرای حکم یا قرار دادگاه در آتیه خواهد بود.»
مدلول مواد 191 تا 196 در قانون آیین
دادرسی مدنی مصوب 1379 جانشین ندارد به عبارت دیگر قانونگذار در ارتباط با اجرای
موقت احکام سکوت کرده است. با استناد ماده 529 ق.آ.د.م 1379 یک نظر این است که
قانون آیین دادرسی مدنی 1318 ملغی شده است و باید کان لم یکن تلقی شود در نتیجه
اجرای موقت احکام منتفی است.
نظر دیگر این است که ماده 529 قانون اخیر
الذکر قانون آیین دادرسی مدنی مصوب 1318الحاقات و اصلاحات آن و… را در مورد مغایر ملغی اعلام کرده است و
سکوت مقنن دلالت بر مغایرت ندارد و قاعده کلی (لاینسب لساکت قول» بر آن انطباق مییابد
نه قاعده استثنایی «السکوت فی معرض بیان».
بعلاوه اصل بر بقاء قانون است مگر
قانونگذار در مصوبه جدید صراحتاً آنرا نسخ نموده باشد و یا اینکه از قواعد نسخ
ضمنی مربوط به عام سابق و لاحق، خاص سابق و لاحق بتوان به نسخ رسید بنظر می رسد
نظر اخیر هرچند قابل تامل است لیکن با مبانی حقوقی سازگاری بیشتری دارد. مضافاً
قسمت اخیر ماده 347 ق.آ.د.م نیز با این تحلیل از اهمال خارج می گردد و مصادیقی
پیدا می کند.
ب- مربوط است به حکم ورشکستگی موضوع ماده
417 و ماده 418 قانون تجارت و قانون تصفیه امور ورشکستگی مصوب 1309 چنانچه مقرر می
دارد: «حکم ورشکستگی بطور موقت اجرا می شود و بموجب ماده 418 ق.ت تاجر ورشکسته از
تاریخ صدور حکم از مداخله در تمام اموال خود حتی آنچه که ممکن است در مدت ورشکستگی
عاید او گردد ممنوع است…».
ماده 8 قانون تصفیه ورشکستگی مقرر می دارد:
«همین که حکم ورشکستگی قابل اجراء باشد و رونوشت آن به اداره تصفیه رسید، اداره
صورتی از اموال ورشکسته برداشته اقدامات از قبیل مهر و موم برای حفظ آنها بعمل می
آورد.»
ج- مربوط است به امور حسبی. ماده 27 قانون
امور حسبی مقرر داشته: «تصمیم دادگاه در امور حسبی قابل پژوهش و فرجام نیست جز
آنچه در قانون تصریح شده باشد.» با این وجود به استناد ماده 35 قانون مزبور پژوهش
خواهی موجب تعویق اجرای تصمیم مورد شکایت نمی شود مگر اینکه دادگاهی که رسیدگی
پژوهشی می کند قرار تاخیر اجرای آنرا بدهد.»
دسته دوم: مواردی که با وجود قطعیت امکان
اجراء ندارد:
1- حکم راجع به طلاق (مستفاد از ماده 1119
ق.م) و همچنین احکام حقوقی دیگری که قابلیت اعاده وضع را به حال سابق ندارند.
2- حکم راجع به وراث و تعداد ورثه و میزان
سهم الارث در ادارات ثبت (ماده 2) قانون ثبت).
3- حکم راجع به وصیت نامه (ماده 229 قانون
امور حسبی).
4- حکم راجع به اعتراض به ثبت (ماده 101
نظامنامه، مصوب 1317)
5- حکم راجع به دعوی موضوع مواد 16 و 17
قانون ثبت.
6- چنانچه عملیات ثبتی ملک از نظر
شورایعالی ثبت صحیح باشد و دعوی راجع به همان ثبت در دادگاه مطرح باشد اداره ثبت
سند مالکیت صادر نخواهد کرد. (مواد 17 و 22 قانون ثبت و ماده 101 نظامنامه قانون
ثبت)
7- احکام تخلیه راجع به اماکن کسب و پیشه
به لحاظ احداث بنا و نیاز شخص و انتقال بغیر که علیرغم قطعیت، اجرای آنها منوط به
تودیع مبلغ حق کسب و پیشه است.
ب- معین بودن موضوع حکم
ماده 3 قانون اجرای احکام مدنی مقرر می
دارد: «حکمی که موضوع آن معین نیست، قابل اجرا نمی باشد.» مقصود از موضوع حکم در
حقیقت، مدلول حکم یا بعبارت دیگر همان خواسته است. معین در کنار معلوم استعمال می
شود و مقصود از معلوم باشد یعنی مجهول نباشد و منظور از معین قابل مردد و یا بین
دو یا چند چیز قرار گرفتن است، یعنی حکم دارای ابهام و اجمال باشد.
ج- درخواست صدور اجراییه
به استناد ماده 4 قانون اجرای احکام مدنی:
«اجرای حکم با صدور اجراییه به عمل می آید، مگر اینکه در قانون ترتیب دیگری مقرر
شده باشد.» در مواردی که حکم دادگاه جنبه اعلانی داشته و مستلزم انجام عملی از طرف
محکوم علیه نیست، نیازی به صدور اجراییه نمی باشد. مانند حکم به بطلان یا اصالت
سند، همچنین در مواردی که سازمانها و موسسات دولتی و وابسته به دولت طرف دعوی
نبوده، ولی اجرای حکم باید بوسیله آنها صورت گیرد، صدور اجراییه لازم نیست و
سازمانها و موسسات مزبور مکلفند حکم را به دستور دادگاه اجرا کنند.
د- صدور و ابلاغ اجراییه
به استناد قسمت اخیر ماده 2 قانون اجرای
احکام مدنی: «احکام دادگاههای دادگستری وقتی به موقع اجراء گذارده می شود… که محکوم له یا نماینده و یا قائم مقام
قانونی آنان کتباً این تقاضا را از دادگاه بنماید»، «البته این ماده ناظر به احکام
اعلامی است و در خصوص احکام اعلانی نیازی به چنین تقاضایی ندارد، همچنین در مورد
احکامی که سازمانها و موسسات دولتی و وابسته بدولت طرف دعوی نبوده، ولی اجرای حکم
باید بوسیله آنها صورت گیرد، صدور اجراییه بنا به صراحت ماده 4 ق.آ.د.م لازم نیست
و سازمانها و موسسات مزبور مکلفند حکم را به دستور دادگاه اجراء کنند. این دستور
می تواند ذیل حکم صادر بوده باشد، همچنین ممکن است پس از صدور حکم در برگ جداگانه
ای نوشته و به سازمان مربوط ابلاغ گردد.
3- اهمیت اجرای احکام
اجرای احکام از دو جهت دارای اهمیت است:
الف- یکی اجراء حکم در خصوص حق الله است.
ب- دیگری اجرای احکام در مورد حق الناس.
اجراء احکام در رابطه با حق الله از وظایف
اجراء است و نیازمند به تقاضای یکی از طرفین نیست ولی در حق الناس موکول به
درخواست ذینفع است. در دعوی مدنی به واسطه جنبه حق الناسی آن شروع به اقدام جهت
اجرای احکام نیازمند تقاضا است و در دعاوی کیفری عموماً بدون تقاضای متداعیین حکم
به موقوع اجراء گذاشته میشود.
اجراء احکام نتیجه و حاصل تمام تلاش
متداعیین و دادرس است اگر به موقع و به نحو صحیح انجام نشود مفید فایده نخواهد
بود. عمل قضاوت به مانند عمل کشاورز است که برای به ثمر رسیدن محصولش تمام سعی و
تلاش خود را می نماید، تمامی آفات را دفع می کند و سرانجام، در زمان رسیدن محصول
است که نتیجه تلاش خود را می گیرد. چیدن و برداشت محصول نیز دارای آداب خاصی است،
اولاً باید به نحوی باشد که به میوه صدمه وارد نیاید ثانیاً باید طور می باشد که
باعث خشکی و بلاثمر شدن برای آینده نشود.
اجرای احکام نیز چنین وضعیتی دارد، اگر با
دقت و با رعایت جهات و شرایط آن به درستی انجام پذیرد، حاصل زحمات به ثمر رسیده
است وگرنه هم نسبت به رای صادره و هم نسبت به نظام قضایی و آینده احکام تاثیر منفی
خواهد گذاشت. از طرف دیگر شناخت قواعد اجرای احکام هم برای مامورین اجراء و هم
برای اصحاب دعوی و هم برای دادگاه حائز اهمیت فراوانی است و پرداختن به هر یک فرصت
خاص خود را می طلبد.
4- تفاوت اجرای احکام مدنی با کیفری
اجرای احکام مدنی موکول به درخواست ذینفع
است ولی احکام کیفری اصولاً از تکالیف و وظایف اجراء محسوب است و راساً به محض
قطعیت بموقع اجراء گذاشته می شود.
اجرای احکام مدنی در مواردی که اعلامی است
نیازمند صدور اجراییه و ابلاغ آن است لیکن در احکام کیفری بدون صدور اجراییه و
ابلاغ آن به موقع اجراء گذاشته میشود.
احکام مدنی متضمن ایفاء تعهد، پرداخت دین،
الزام به تنظیم سند، انجام فعل و یا ترک فعل و مانند آن است، ولی احکام کیفری
متضمن اعمال نوعی از مجازات مانند حبس، شلاق، پرداخت جزای نقدی و تبعید و… می باشد.
اجرای احکام مدنی متضمن هزینه های اجرائی
است که محکوم علیه باید بپردازد و در صورت امتناع وی، توسط محکوم له پرداخت و در
نهایت از محکوم علیه وصول میگردد. این هزینه ها عبارتند از: دستمزد کارشناس، اجرت
نگهداری و حفاظت اموال توقیف شده از محکوم علیه، هزینه حمل و نقل اموال توقیف شده
و سایر هزینه های ضروری برای توقیف و فروش اموال محکوم علیه، ولی در خصوص اجرای
احکام کیفری چنین وضعی وجود ندارد، مگر در خصوص دعاوی کیفری که منتهی به ضرر و
زیان و خسارات ناشی از جرم شده است که در قسمت اخیر نیز به استناد رای وحدت رویه
شماره 582، مورخ 2/12/1371 موضوع، حقوقی محسوب و مستلزم تقدیم دادخواست با رعایت
شرایط آن است.
حکم کیفری موجب سابقه کیفری می کردد و گاه
باعث محرومیت از خدمات اجتماعی می شود ولی احکام حقوقی چنین وضعیتی ندارد.
اجرای احکام مدنی مستلزم پرداخت حق اجراء
از سوی محکوم علیه و شخصی است که اجراییه علیه او صادر شده است، اما در مورد احکام
کیفری چنین حقی پیش بینی نشده است. (حق اجراء عبارت از حقی است که قانون به ازای
خدمات اجرایی پیش بینی کرده است. این حق در دعاوی مالی برابر پنج درصد محکوم به
ویانیم عشر و در دعاوی غیرمالی از ده هزار ریال تا پنجاه هزار ریال به تشخیص
دادگاه می باشد).
در احکام مدنی، اعلام گذشت در هر مرحله
باعث موقوف الاجراء شدن حکم میگردد و به عبارت دیگر موجب مختومه شدن پرونده می
شود اما در احکام کیفری بستگی به نوع جرم دارد و اگر از جرایم قابل گذشت باشد پس
از اعلام گذشت، اجرای مجازات موقوف می شود و اگر جزء جرایم غیر قابل گذشت باشد،
دادگاه صادر کننده حکم قطعی می تواند مجازات را تخفیف دهد.
همچنین در جرایم تعزیری، چنانچه محکوم علیه
از درخواست تجدید نظر خواهی انصراف بدهد، نسبت به تخفیف اقدام می شود. در خصوص چک
بلامحل نیز در صورت اعلام رضایت شاکی، اجرای حکم موقوف و فقط یک سوم از یک چهارم
مبلغ چک از وی به نفع دولت اخذ می گردد. عفو در احکام کیفری اعم از عام یا خاص
موثر است ولی مبحث عفو در احکام مدنی وجود ندارد.
5- تفاوت اجرای احکام دادگاهها با اجراء مفاد اسناد رسمی در
ثبت
اجرای احکام دادگاه عام است، ولی اجراء در
مورد اسناد لازم الاجراء خاص است و فقط در خصوص اسناد رسمی و چک، آن هم تحت شرایطی
پذیرفته شده است.
مرجع اجرای احکام دادگاه، مامورین اجراء و
ضابطین دادگستری می باشند، ولی مرجع اجرای اسناد لازم الاجراء، دایره اجرای سازمان
ثبت اسناد و املاک میباشد.
در اجرای احکام ابتدا باید حکمی صادر و
قطعیت پیدا کند، سپس درخواست اجراییه و ابلاغ اجراییه شود و در پی آن، از جانب
مامورین اجرای تحت امر دادگاه به موقع اجراء گذاشته شود، ولی در مورد اجراء ثبت از
طریق دفاتر اسناد رسمی و ازدواج و طلاق و نیز از طریق ادارات ثبت اجراء خواهد شد.
موضوع اجراییه دادگاهها عام است و شامل همه
احکام قطعیت یافته صادره از دادگاهها می شود، ولی موضوع اسناد رسمی خاص است و فقط
مربوط به مفاد اسناد رسمی و در حکم اسناد رسمی می گردد.
موضوع رد دادرس در خصوص احکام دادگاهها
قابل تصورات ولیدر مورد دایره اجراء چنین وصفی وجود ندارد. در مورد اجرای احکام
موضوع سابقه محکومیت کیفری و یا حقوقی مطرح می شود و در نتیجه، موجب محرومیتهای
اجتماعی میگردد، ولی در مورد اجراء مفاد اسناد رسمی چنین نیست.
فصل
اول- قواعد عمومی
مبحث 1-1- مقدمات و شرایط اجراء
مواد 1 تا 11 قانون اجرای احکام مدنی
پیرامون مقدمات اجراء است. در ماده 1 قانون مزبور آمده است: اولاً، هیچ حکمی از
احکام دادگاههای دادگستری به موقع اجراء گذارده نمی شود مگر اینکه قطعی شده یا
قرار اجرای موقت آن در مواردی که قانون معین می کند، صادر شده باشد.
ثانیاً، احکام دادگاه وقتی اجراء می گردد
که محکوم له و یا قائم مقام قانونی وی کتباً چنین درخواستی نموده باشد.
ثالثاً، احکام دادگاههای دادگستری وقتی به
موقع اجراء گذارده می شود که به محکوم علیه یا وکیل یا قائم مقام قانونی و ابلاغ
شده باشد.
رابعاً، باید در خصوص احکام اعلامی، ابتداء
اجراییه صادر شود، سپس به موقع اجراء گذاشته شود، لیکن در خصوص احکام اعلانی صرفاً
مستلزم دستور دادگاه است. صدور اجراییه و دستور از اختیارات و وظایف دادگاه نخستین
است.
خامساً، در تنظیم اجراییه باید شرایط مقرر
در ماده 6 قانون اجرای احکام مدنی رعایت و به تعداد محکوم علیهم به اضافه دو نسخه
تنظیم شود، یک نسخه به محکوم علیه، یک نسخه در پرونده اصلی و یک نسخه در پرونده
اجرایی قرار می گیرد طریق ابلاغ برگ اجراییه مطابق مقررات مربوط به ابلاغ در قانون
آیین دادرسی مدنی است.»
نکته 1: اگر
محکوم علیه قبل از ابلاغ اجراییه محجور یا فوت نماید، اجراییه به قائم مقام قانونی
او ابلاغ خواهد شد و اگر حجر و یا فوت محکوم علیه بعد از ابلاغ اجراییه باشد و
مفاد اجراییه و عملیات انجام شده بوسیله ابلاغ اخطاریه به قائم مقام قانونی محکوم
علیه اطلاع داده می شود (ماده 10 ق.آ.د.م).
نکته 2: چنانچه
در صدور اجراییه اشتباهی شده باشد، دادگاه راساً یا به درخواست هر یک از طرفین
نسبت به تصحیح و یا ابطال، الغاء و یا استرداد مورد اجراء اقدام خواهد کرد.
مبحث 2-1- ترتیب اجراء
تنظیم و صدور برگه اجراییه و عملیات اجرایی
بر عهده دادگاهی است که بدواً به دعوی رسیدگی کرده است اعم از اینکه حکم در دادگاه
تجدید نظر تایید شده و یا اینکه نقض و حکم دیگری صادر شده باشد و اعم از اینکه به
واسطه عدم تجدید نظرخواهی در مهلت مقرر قطعیت یافته باشد یا اینکه اصولاً غیرقابل
تجدید نظر بوده باشد. بند 2 ماده 22 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مقرر می
دارد: «اگر رای دادگاه به صورت حکم باشد و حکم مورد تایید قرار گیرد بهمنظور اجراء
به دادگاه صادر کننده حکم اعاده می گردد و چنانچه حکم را نقض نماید، راساً مبادرت
به رسیدگی و انشاء رای خواهد کرد. رای صادره قطعی و لازم الاجراء خواهد بود.»
بند یک ماده 23 قانون تشکیل دادگاههای
عمومی و انقلاب مقرر داشته است: «اگر حکم مطابق قانون و دلایل موجود در پرونده
باشد آنرا تایید و جهت اجراء به دادگاه صادر کننده حکم اعاده می گردد.»
احکام دادگاه بدوی در هفت مورد به موجب
ماده 21 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب جهت تجدید نظر به دیوانعالی کشور
ارسال می شد، لیکن ماده فوق با وضع قانون آیین دادرسی مدنی دادگاههای عمومی و انقلاب
نسخ گردیده است. با این وجود، به استناد ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی جدید:
«چنانچه دادگاه تجدید نظر ادعای تجدید نظرخواه را موجه تشخیص دهد، رای دادگاه بدوی
را نقض و رای مقتضی صادر می نماید، در غیر اینصورت با رد درخواست و تایید رای،
پرونده را به دادگاه بدوی اعاده خواهد کرد.»
در این قانون در خصوص مرجع صادر کننده
اجراییه ترتیبی مقرر نشده است، بنابراین با استفاده از صراحت ماده 5 قانون آیین
دادرسی مدنی که مقرر داشته است: «صدور اجراییه با دادگاه نخستین است. این تکلیف در
هر حال بعهده دادگاه نخستین خواهد بود. در اینکه حکم بدوی عیناً تایید شده و یا
اینکه نقض و حکم دیگری از طرف دادگاه تجدید نظر صادر شده باشد، فرقی نیست».
بنابر صراحت ماده 19 قانون اجرای احکام
مدنی اجراییه بوسیله قسمت اجراء دادگاهی که آنرا صادر کرده به موقع اجراء گذاشته
می شود. مدیر اجراء موظف است برای اجرای حکم پرونده ای تشکیل، برگ اجراییه و کلیه
اوراق درخواستها به ترتیب در آن نگهداری شود، مدیر اجراء پس از ابلاغ اجراییه نام
مامور اجراء شورا در ذیل اجراییه نوشته و عملیات اجرایی را بعهده او می گذارد.
(ماده 23 ق.ا.ا.م)
همین که اجراییه به محکوم علیه ابلاغ شد وی
مکلف است ظرف مدت ده روز مفاد آنرا به موقع اجراء بگذارد یا ترتیبی برای پرداخت
محکوم به بدهد یا مالی معرفی کند که اجرای احکام و استیفاء محکوم به از آن میسر
باشد. در صورتیکه خود را قادر به اجرای مفاد اجراییه نداند باید ظرف مهلت مزبور
صورت جامع دارایی خود را به قسمت اجرا تسلیم کند، و اگر مالی ندارد به صراحت اعلام
نماید.
هرگاه ظرف سه سال بعد از انقضاء مهلت مزبور
معلوم شود که محکوم علیه قادر به اجرای حکم و پرداخت محکوم به بوده، لیکن برای
فرار از آن اموال خود را معرفی نکرده یا صورت خلاف واقع از دارایی خود داده، به
نحوی که اجرای تمام یا قسمتی از مفاد اجراییه متصور گردیده باشد به حبس جنحهای از
شصت و یک روز تا شش ماه محکوم خواهد شد (ماده 34 ق.ا.ا.م).
محکوم له می تواند طریق و راهکار اجرای حکم
را به مامور اجراء ارایه دهد و در هنگام عملیات اجرایی حاضر باشد ولی نمی تواند در
اموری که از وظایف مامور اجراست، دخالت نماید (ماده 37 ق.ا.ا.م).
محکوم له و محکوم علیه می توانند برای
اجرای حکم قراری گذارده و مراتب را به قسمت اجراء اعلام دارند اگر محکوم به، عین
معین منقول یا غیرمنقول باشد وتسلیم آن به محکوم له ممکن باشد، مامور اجرا عین
آنرا گرفته و به محکوم له می دهد (مواد 40 و 42 ق.ا.ا.م) و اگر محکوم به، انجام
عمل معین باشد و محکوم علیه از انجام آن امتناع کند و انجام آن عمل از شخص دیگری
ممکن باشد، محکوم له می تواند تحت نظر مامور اجراء و توسط شخص دیگری انجام داده و
هزینه آنرا مطالبه کند و یا بدون انجام عمل، هزینه را بوسیله قسمت اجراء از محکوم
علیه مطالبه کند. ماده 44 ق.ا.ا.م ترتیب اجرای حکم را در صورتیکه عین محکوم به در
تصرف شخص دیگری باشد، بیان کرده است.
مبحث 3-1- مامورین اجراء
کارمند دولت را عهده دار عملی کردن مفاد و
مندرجات اجراییه دادگاه و یا اداره ثبت اسناد و املاک کشور است در اصطلاح، مامور
اجرا گویند و امور مربوط به اجراء زیر نظر ریاست و مسئولیت دادگاه و مدیر اجراء به
او واگذار می گردد، مدیر اجراء زیر نظر ریاست دادگاه انجام وظیفه می کند و به
تعداد لازم مامور اجراء دراختیار دارد و اگر مامور اجراء نداشته باشد و یا کافی
نباشد، می تواند بوسیله کارکنان دیگر و یا ضابطین دادگستری نسبت به اجراء احکام
اقدام نمایند.
الف- وظایف مامورین
1- ابلاغ اجراییه (ابلاغ واقعی، ابلاغ
قانونی)
2- کلیه اقدامات راجع به اجراء اجراییه
عملیات و اقدامات اجرایی به استناد (ماده 4
ق.ا.ا.م ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ اجراییه به محکوم علیه به موقع اجراء گذاشته می
شود. این اقدامات بسته به موضوع محکوم به متفاوت است و حسب مورد، از توقیف اموال
تا انجام فعل یا ترک فعل و همچنین، مزایده و فروش خواهند بود.
ب- مصونیت مامورین اجراء
هرگاه در حین انجام حکم نسبت به مامورین
اجراء مقاومت یا سوء رفتار می شود، می توانند حسب مورد، از مامورین انتظامی برای
اجرای حکم کمک بخواهند. مامورین مزبور مکلف به انجام آن می باشند و اگر انجام
ندهند مامور اجراء در این خصوص صورت مجلسی تنظیم و توسط مدیر اجراء برای تعقیب به
مرجع صلاحیتدار فرستاده می شود.
اگر نسبت به مامور اجراء هنگام انجام وظیفه
توهین یا مقاومت شود، مامور مزبور صورت مجلس مربوطه را تنظیم و در صورتیکه شهود و
مامورین انتظامی حضور داشته باشند به امضاء آنها می رساند و سرانجام، کسانیکه مانع
انجام وظیفه مامور اجراء شوند، علاوه بر مجازات مطابق قانون جزاء، مسئول خسارات
ناشی از عمل خود نیز می باشند. (مواد 14 تا 17 ق.ا.ا.م)
ج- مسئولیت مامورین اجراء
به استناد ماده 93 قانون اصول تشکیلات
عدلیه مصوب 1307: «هرگاه به واسطه اقدامات غیرقانونی مامورین اجراء خساراتی بر
اشخاص وارد شود، مامورین موافق قانون مجازات به تادیه خسارت محکوم می شوند.»
همچنین، طبق ماده 92 این قانون: «هرگاه به
مدعی العموم معلوم شود که مدیر یا مامور اجراء وجوهی را که در نزد او امانت بوده،
تفریط کرده است، فوراً از محکمه که مامور در نزد آن ماموریت دارد قرار توقیف
(بازداشت) او را تا وقتیکه وجوه تفریط شده پرداخت شود، تقاضا خواهد کرد، بعلاوه به
محکمه صالحه جلب و موافق قانون، مجازات خواهد شد».
د- موارد رد مامورین اجراء
موارد رد مامورین اجراء به استناد ماده 18
قانون اجرای احکام مدنی عبارتند از:
1- امر اجراء راجع به همسر آنها باشد.
2- امر اجراء راجع به اشخاصی باشد که مدیر
یا مامور اجراء با آنان قرابت نسبی یا سببی تا درجه سوم دارد.
3- مدیر یا مامور اجراء قیم یا وصی یکی از
طرفین یا کفیل امور او باشد.
4- وقتیکه امر اجراء راجع به کسانی باشد که
بین آنان و مدیر یا مامور اجرا یا همسر آنان دعوی مدنی یا کیفری مطرح است و اگر در
آن حوزه مدیر یا مامور دیگری نباشد، اجرای حکم بوسیله مدیر دفتر یا کارمندان دیگر
و یا توسط نیروی انتظامی و ضابطین دادگستری بعمل خواهد آمد.
هـ- اعتراض (شکایت) نسبت به اقدامات مامور اجراء
مقصود از شکایت در اینجا به دو معنا است:
1- اعتراض به اقدامات اجرائی توسط مامور است و 2- اعتراض و شکایت نسبت به اعمال
مجرمانه مامور که ارتباط مستقیم با اقدامات اجرائی داشته باشد.
در ماده 91 و 92 قانون اصول تشکیلات عدلیه
مصوب 1307: «رسیدگی به اعتراض و یا شکایت در خصوص تخلفات اداری مامور و همچنین،
رسیدگی به جرایم مرتبط با امور اجرائی مثل اینکه مامور اجراء وجوهی را که در نزد
او امانت بوده، تفریط کرده و مانند آن، بعهده همان محکمهای بود که مامور در نزد
آن ماموریت داشت، لیکن امروز می توان موضوع را به سه بخش تقسیم کرد:
1- در خصوص جرایم طبیعتاً در سیستم قبلی
دادسرا رسیدگی مقدماتی می نمود و در سیستم فعلی دادگاه عمومی محل وقوع جرم که می
تواند همان دادگاه عمومی دیگر باشد و با احیاء دادسرا کماکان عمل خواهد شد.
2- در خصوص تخلفات اداری به تخلفات اداری
معرفی خواهد شد.
3- در مورد اموری از قبیل اعتراض به نحوه
ابلاغ اجراییه و اعتراض نسبت به صحت آن و همچنین، اعتراض راجع به توقیف و صورت
برداری و تشریفات مزایده و غیره و این امور بعهده همان دادگاهی است که مامور تحت
امر او اقدام به ایفاء وظایف می نماید. از اینرو بهتر است از استخدام لفظ شکایت در
مورد اقدامات مامورین اجتناب شود و عبارت اعتراض نسبت به اقدامات مامور اجراء را
به کار برد.
مبحث 4-1- هزینه های اجراء (مواد 158 تا 168 ق.ا.ا.م)
هزینه عبارت از مالی است که برای بردن سود
مصرف می شود و هزینه اجراء عبارت از کلیه مخارجی است که محکوم له برای جریان
عملیات اجرائی و وصول به موضوع اجراییه در حدود مقررات و بطور متعارف پرداخته است
مانند هزینه آگهی، دستمزد کارشناس و هزینه حفاظت اموال توقیف شده و…
ماده 158 ق.ا.ا.م مقرر داشته است: «هزینه
های اجرایی عبارتست از: 1- پنج درصد مبلغ محکوم به بابت حق اجرای حکم که بعد از
اجراء وصول می شود. در دعاوی مالی که خواسته وجه نقد است، حق اجراء به ماخذ بهای
خواسته که در دادخواست تعیین و مورد حکم قرار گرفته، حساب می شود، مگر اینکه
دادگاه قیمت دیگری برای خواسته معین نموده باشد».
2- هزینه هایی که برای اجرای حکم ضرورت
داشته باشد مانند حق الزحمه خبره و کارشناس و ارزیاب و حق حفاظت اموال و مانند آن.
ماده 366 قانون لایحه قانون اجرای احکام،
مصوب 1319 مقرر داشته است: «حق اجراء عبارت است از عشر قیمت محکوم به که از محکوم
علیه گرفته می شود.» در مواردی که محکوم به وجه نقد است، مناط تعیین حق اجراء قیمت
خواسته خواهد بود، مگر اینکه دادگاه قیمت دیگری برای محکوم به معین کرده باشد.
ماده 161 ق.ا.ا.م مقرر داشته است: اگر
محکوم به وجه نقد باشد حق اجراء هم ضمن آن وصول می گردد. هرگاه محکوم له بعد از
شروع اقدامات اجرایی راساً محکوم به را وصول نموده باشد و محکوم علیه حاضر به
پرداخت حق اجراء نشود، حق مزبور از اموال محکوم علیه طبق مقررات اجرای احکام وصول
می گردد، در این صورت هزینه هایی که برای توقیف و فروش اموال محکوم علیه لازم باشد
از صندوق دادگستری پرداخت شده و پس از وصول آن به صندوق مسترد می گردد.
به استناد ماده 159 ق.ا.ا.م «در تخلیه مورد
اجاره غیرمنقول، صدی ده اجاره بهای سه ماه و در سایر مواردی که قانوناً تعیین بهای
خواسته لازم نیست از هزار ریال تا پنج هزار ریال به تشخیص دادگاه بابت حق اجراء
دریافت می شود».
پرداخت حق اجراء پس از انقضای ده روز از
تاریخ ابلاغ اجراییه برعهده محکوم علیه است، در صورتی که طرفین سازش کنند یا بین
خود ترتیبی برای اجرای حکم بدهند، نصف حق اجراء دریافت خواهد شد. حق اجراء باید
بلافاصله، پس از وصول در قبال اخذ دو نسخه رسید به صندوق دادگستری تودیع، یک نسخه
آن را به محکوم علیه، نسخه دیگر پیوست پرونده شود.
نکته: در
صورتی که محکوم به بیست هزار ریال و یا کمتر باشد، حق اجراء به آن تعلق نخواهد
گرفت، همچنین اجرای موقت حکم حق اجراء ندارد، مگر اجرای موقت حکم منتهی به اجرای
قطعی حکم گردد (مواد 160 و 164 ق.ا.ا.م).
مبحث 5-1- مرور زمان
ماده 168 قانون اجرای احکام مدنی مقرر
داشته است: «هرگاه از تاریخ صدور اجراییه پیش از پنج سال گذشته و محکوم له عملیات
اجرائی را تعقیب نکرده باشد، اجراییه بلا اثر تلقی می شود. در این مورد اگر حق
اجراء وصول نشده باشد دیگر قابل وصول نخواهد بود. محکوم له می تواند مجدداً از
دادگاه تقاضای صدور اجراییه نماید ولی در مورد اجرای هر حکم فقط یکبار حق اجراء
دریافت می شود».
در رابطه با تاثیر مرور زمان نسبت به شخص
معسر در قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 حکمی نیامده است، ولی در قانون سابق (در
ماده 362 لایحه قانونی اجرای احکام، مصوب 1319) آمده بود: «مرور زمان مذکور در دو
ماده فوق (منظور مواد 360 و 361) نسبت به معسر از تاریخ تمکن او جاری می شود».
در نظریه شماره 1094/7 تاریخ 6/3/63 اداره
حقوقی دادگستری در پاسخ این سوال که آیا اجراییه هایی که محکوم له عملیات اجرایی
را تعقیب نمی کند، مشمول مرور زمان می شود یا نه؟ چنین آمده است: «اولاً در صورت
صدور حکم مدنی و قطعیت آن، اگر محکوم له درخواست صدور اجراییه نموده باشد و
اجراییه صادر شده باشد به صراحت مفاد ماده 168 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356
هرگاه از تاریخ صدور اجراییه بیش از پنج سال گذشته و محکوم له عملیات اجرایی را
تعقیب نکرده باشد، اجراییه بلااثر تلقی می شود و محکوم له می تواند مجدداً درخواست
صدور اجراییه نماید».
ثانیاً، احکام مدنی بموجب ماده 34 قانون
اعسار، مصوب 1323 و مستفاد از ماده 28 قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 1356 اصولاً
مشمول مرور زمان نمی شود، مگر در مواردی که قانون صراحتاً تعیین تکلیف کرده باشد
مانند مقررات ماده 28 قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 1356».
مبحث 6-1- اقسام اجراء
1- اجرای حکم به معنای اخص: اجرای حکم به
معنای اخص عبارتست از تحقق بخشیدن مدلول حکم از قبیل گرفتن محکوم به از محکوم علیه
و دادن آن به محکوم له و یا تخلیه ملک. اگر حکم راجع به تخلیه باشد و تنظیم سند
اگر حکم راجع به تنظیم سند باشد و مانند آن.
2- اجرای حکم به معنای عام: عبارت از اقدام
به عملیات اجرایی از ابلاغ اجراییه تا مرحله تحویل مال به محکوم له است، بعبارت
دیگر تفاوت اجرای حکم به معنی عام با خاص در این است که در مفهوم عام ابلاغ
اجراییه نیز وجود دارد.
3- اجرای حکم تخلیه: اجرای احکام در مورد
تخلیه بنابراین که محل مورد اجاره تجاری، مسکونی، اداری سازمانی و… بوده باشد، و همچنین بنابراین که تاریخ قرارداد
اجاره بین سالهای 1356 تا 1376 و یا از تاریخ 1376 به بعد بوده باشد متفاوت است.
4- اجرای حکم خلع ید: پس از قطعیت حکم، برگ
اجراییه به تعداد محکوم علیه به اضافه دو نسخه تنظیم و ابلاغ و در صورت عدم انجام
مفاد حکم توسط محکوم علیه، مامور اجراء آنرا به موقع اجراء می گذارد.
5- اجرای حکم به تنظیم سند: تنظیم سند ممکن
است مربوط به سند انتقال باشد و یا مربوط به تنظیم سند اجاره و یا یکی از عقود
بوده باشد، در هر حال پس از قطعیت حکم و صدور اجراییه و ابلاغ آن به محکوم علیه در
صورت اجرای مفاد حکم توسط محکوم علیه موضوع تمام خواهد شد، ولی اگر محکوم علیه از
حضور در دفترخانه تنظیم سند انتقال و یا اجاره امتناع کرد چون اجرای چنین تعهدی از
آثار ناشی از عقد است و قائم به شخص متعهد نمی باشد، با امتناع متعهد (محکوم علیه)
از اجرای مفاد حکم دادگاه به مامور اجراء نمایندگی اعطاء تا از جانب شخص ممتنع در
دفترخانه حاضر و سند انتقال و یا سند اجاره و… را امضاء نماید.
6- اجرای حکم ابطال سند
ابطال سند به چند شکل ممکن است:
الف- ابطال سند سجلی
ب- ابطال سند مالکیت
در هر دو مورد چون حکم دادگاه جنبه اعلانی
دارد، بنابراین ضرورتی به صدور اجراییه نمی باشد.
7- اجرای حکم به تسلیم سند
حکم مبنی بر تسلیم سند در سه حالت قابل
تصور است:
الف- سند مالکیت. ب- سند سجلی و نکاحیه. ج-
سایر اسناد رسمی و یا تجارتی.
در فرض اول که مفاد حکم دلالت بر استرداد
سند مالکیت دارد، اجراء این حکم مطابق تبصره 3 ماده 120 نظامنامه قانون ثبت اسناد
و املاک خواهد بود. در فرض دوم و سوم در صورت استرداد عین سند موضوع حکم، مراتب
صورت مجلس و تحویل محکوم له می گردد، در غیر اینصورت با ذکر مشخصات سند ثبت به
صدور المثنی و بلااعتبار دانستن آن اعلام می گردد.
8- اجرای حکم در منقول و غیرمنقول
اگر محکوم به، عین معین (منقول و یا
غیرمنقول) باشد، پس از صدور اجراییه و قید مشخصات دقیق موضوع حکم، مامور اجراء
باید آن را از محکوم علیه گرفته و طی صورت مجلس به محکوم له بدهد.
اگر برای تسلیم آن هزینه های لازم باشد
بعهده محکوم علیه است و چنانچه نیاز به مهلت باشد، مامور اجرا مهلت معقولی خواهد
داد و در صورتیکه شخص ثالثی مدعی حقی نسبت به آن باشد، اعتراض ثالث به استناد ماده
424 قانون آیین دادرسی مدنی، مصوب 1379 موجب تاخیر اجرای حکم قطعی نمی باشد. در
مواردی که جبران ضرر و زیان ناشی از اجرای حکم ممکن نباشد، دادگاه رسیدگی کننده به
اعتراض ثالث، به درخواست معترض ثالث پس از اخذ تامین مناسب، قرار تاخیر اجرای حکم
را برای مدت معین صادر می کند.
مستفاد از ماده 333 قانون آیین دادرسی مدنی
سابق و ماده 165 قانون آیین دادرسی مدنی جدید، در صورتیکه در ملک موضوع حکم زراعت
شده باشد محکوم له مخیر است، قیمت زراعت را پرداخته و ملک خود را تصرف کند و یا تا
پایان برداشت محصول منتظر مانده و اجرت المثل آنرا دریافت دارد و یا کلاً، محروم
کردن زراعت و اصلاح آثار تخریبی آن را بخواهد.
مواد فوق نسبت به غرس اشجار و احداث بنا
شمول ندارد، ولی منعی در استفاده از تخییر در ما نحن فیه نمی باشد. اگر عین معین
موضوع حکم قیمی باشد و محکوم علیه از استرداد آن امتناع کند، قیمت روز اجرای حکم
از او گرفته می شود و اگر مثلی باشد باید مثل آن از محکوم علیه گرفته شود و اگر از
مالیت افتاده باشد باید آخرین قیمت آن را بدهد (مواد 308 و 312 قانون مدنی).
9- اجرای حکم در مورد دین
در خصوص این احکام باید ابتدا، صدور
اجراییه را درخواست و پس از آن، اجراییه صادر و مراحل اجراء طی شود.
10- اجرای حکم راجع به اعسار
جنبه اعلانی دارد و نیاز به اجراییه نیست.
11- اجرای حکم نسبت به دولت و شهرداری
احکام نسبت به دولت و شهرداری جنبه اعلانی
دارد و نیاز به اجراییه نیست و صرفاً نامه ای جهت اجراء نوشته می شود.
12- اجرای حکم نسبت به شخص ثالث
حکم علی الاصول نسبت به طرفین و قائم مقام
قانونی آنها نافذ است مگر در مورد احکام اعلانی، معهذا در خصوص اشخاص ثالث نیاز به
صدور اجراییه نیست.
13- اجرای حکم ورشکستگی و اجرای حکم نسبت به تاجر ورشکسته
این حکم در حوزه های قضایی که اداره تصفیه
امور ورشکستگی شده باشد، به محض صدور، حکم ورشکستگی به اداره مذبور ارسال می گردد
و در حوزه های قضایی که اداره تصفیه امور و شکستگی تشکیل نشده است، با تعیین مدیر
تصفیه، اقدامات اجرایی توسط وی انجام می پذیرد.
14- اجرای حکم مدت فرضی
این حکم جنبه اعلانی دارد و نیازی به صدور
اجراییه ندارد.
15- اجرای حکم طلاق
حکم طلاق علی الاصول، نیاز به اجراییه
ندارد. لیکن دادنامه به دفترخانه ازدواج، طلاق ارسال و دفترخانه مزبور نسبت به
انجام مفاد آن وفق مقررات اقدام مینماید.
16- اجرای حکم فسخ نکاحیه
این حکم نیازی به درخواست و صدور اجراییه
ندارد.
17- اجرای حکم غیابی
حسب مورد و با توجه به موضوع حکم در مواردی
که نیاز به اجراییه باشد بنابر تقاضای محکوم له اقدام خواهد شد.
18- اجرای حکم راجع به مصادره اموال
این نوع احکام توسط اجرای احکام دادگاه
انجام می پذیرد.
فصل
دوم- در توقیف اموال محکوم علیه
مبحث 1-2- مقررات عمومی (مواد 49 تا 59 قانون اجرای احکام
مدنی)
توقیف بر دو نوع است:
الف- توقیف تامینی
ب- توقیف اجرایی
توقیف تامینی، عبارت از توقیفی است که برای
حفظ حق خواهان یا محکوم له و یا در مورد محاکمات فوری برای حفظ حق اشخاص ذینفع
بعمل می آید و مدعی علیه یا محکوم علیه بطور موقت، از تصرف در مال خود ممنوع می
شود تا در خصوص مورد، حکم صادر گردد و یا به جهتی قرار تامین مرتفع شود.
توقیف اجرایی، آن است که اموال محکوم علیه
برای فروش و اداء محکوم به توقیف می شود.
در توقیف اجرایی، محکوم علیه باید مالی را
که برای فروش و اداء محکوم به مناسب است، معین نماید، ولی در توقیف تامینی تعیین
اموال برای توقیف با تقاضا کننده توقیف است. مالی که توقیف می شود باید قابل تقویم
و متعلق به محکوم علیه باشد.
به استناد ماده 49 قانون اجرای احکام مدنی،
مصوب 1356: «در صورتی که محکوم علیه در موعدی که برای اجرای حکم مقرر است مدلول
حکم را طوعاً اجراء ننماید یا قراری با محکوم له برای اجرای حکم ندهد و مالی هم
معرفی نکند مالی از او تامین و توقیف نشده باشد، محکوم له می تواند درخواست کند که
از اموال محکوم علیه معادل محکوم به توقیف گردد».
مامور اجراء پس از درخواست توقیف بدون
تاخیر اقدام به توقیف اموال محکوم علیه به میزان محکوم به و هزینه های اجرایی
نموده و اگر اموال وی در حوزه دادگاه دیگری باشد، توقیف آن را از قسمت اجرایی
دادگاه مذکور به نیابت درخواست خواهد نمود. اگر مال توقیف شده بیشتر از ارزش محکوم
به باشد و قابل تجزیه نیز نباشد، تمام آن توقیف می گردد. اگر مال غیر منقولی باشد
بطور مشاع، از آن به میزان محکوم به توقیف خواهد شد. چنانچه مال توقیف شده تکافوی
محکوم به را ننماید، در اینصورت نسبت به توقیف به نسبت اموال اقدام خواهد شد.
محکوم له و محکوم علیه می توانند یک بار
تقاضای تبدیل مال توقیف شده را تا قبل از شروع عملیات راجع به فروش بنمایند، مشروط
بر اینکه مال پیشنهادی از حیث ارزش و سهولت فروش کمتر نباشد. با این وجود، طبق
ماده 65 ق.ا.ا.م اموال زیر قابل توقیف نمی باشند:
1- لباس، اشیاء و اسبابی که برای رفع حوایج
ضروری محکوم علیه و خانواده او لازم است.
2- آذوقه موجود به قدر احتیاج یک ماهه
محکوم علیه و خانواده او لازم است.
3- وسایل و ابزار کار ساده کسبه و پیشه
وران و کشاورزان.
4- اموال و اشیایی که به موجب قوانین مخصوص
غیرقابل توقیف می باشند، مانند وسایل اختصاص یافته برای کشاورزی، موضوع ماده 17
قانون مدنی.
5- تصنیفات، تالیفات و ترجمه هایی که هنوز
به چاپ نرسیده، بدون رضای مصنف و مولف و مترجم و در صورت فوت آنها، بدون رضایت
ورثه یا قائم مقام آنان (تبصره ذیل ماده 65 ق.ا.ا.م)
مبحث 2-2- موارد رفع توقیف
1- در صورت تادیه محکوم به و خسارات قانونی
توسط محکوم علیه (ماده 58 ق.ا.ا.م)
2- در صورت تراضی متداعیین و تنظیم سازش
نامه (ماده 178 ق.ا.ا.م)
3- هرگاه پس از قطعیت در اثر فرجام خواهی
دادنامه فرجام خواسته نقض شود.
4- هرگاه حکم مورد اعاده دادرسی در
اثراعاده دادرسی نقض گردد.
5- هرگاه در اثر دعوی اعتراض ثالث دادگاه
اعتراض ثالثه را وارد تشخیص و آن قسمت را که مورد اعتراض قرار گرفته است، نقض
نماید.
نکته اول: امو.ال
ضایع شدنی و اشیایی که بهای آنها متناسب با هزینه نگهداری نباشد به فروش رسیده و
حاصل فروش پس از کسر هزینه های مربوط به صندوق دادگستری سپرده می شود. در مورد
سایر اموال، مامور اجراء آنها را در همان محل یا محل مناسب دیگری نگهداری و یا به
حافظ می سپارد (بند 2 و 3 ماده 45 قانون اجرای احکام مدنی).
نکته دوم: اگر
محکوم به، عین معین باشد عیناً و اگر تلف شده باشد قیمت آن به تراضی و در صورت عدم
توافق، توسط دادگاه تعیین می شود و اگر محکوم به قابل تقویم نباشد، محکوم له می
تواند دعوی خسارت اقامه کند (ماده 46 ق.ا.ا.م).
مبحث 3-2- در توقیف اموال منقول
همانطور که قبلاً ذکر شد، مال منقول عبارت
از مالی است که قابلیت نقل از محلی به محل دیگر را داشته باشد، بدون اینکه به خود
و یا محل آن خرابی وارد آید. اصولاً مامور اجراء باید قبل از اقدام به توقیف،
محکوم علیه را از اقدام خود مطلع نماید و محکوم علیه نیز می تواند در موقع توقیف حاضر
شده و یا نماینده بفرستد و اموال خود را معرفی نماید، لیکن چنانچه محکوم علیه در
محل حاضر نبوده و یا حضور وی موجب تاخیر و یا باعث از بین رفتن مال گردد، مامور
اجراء می تواند، قبل از اطلاع محکوم علیه اقدام به توقیف نموده و به سرعت، اقدام
خود را به محکوم علیه اطلاع دهد.
مامور اجراء در صورت امکان، دو نفر شاهد یا
معتمدین محلی را برای حضور در موقع توقیف همراه می برد، با این وجود عدم حضور
محکوم له و محکوم علیه و شهود مانع از اجراء توقیف نخواهد بود.
مامور اجراء در موارد زیر باید همراه
نماینده مدعی العموم اقدام نماید:
1- هرگاه درب منزل و یا محلی که مال منقول
در آن است قفل بوده و محکوم علیه از باز نمودن آن امتناع نماید.
2- هرگاه محکوم علیه حضور نداشته باشد.
قبل از توقیف اموال منقول باید صورتی که
مشتمل بر وصف کامل اموال از قبیل نوع، عدد، وزن، اندازه و غیره که با تمام حروف و
اعداد باشد، تنظیم گردد. در مورد طلا و نقره، عیار آنها و در مورد جواهرات، اسامی
و مشخصات آنها و در مورد کتاب، نام کتاب، مولف، مترجم خطی یا چاپی با ذکر تاریخ
تحریر یا چاپ و در مورد تصویر و پرده نقاشی، خصوصیات و اسم نقاش (اگر معلوم باشد)
و در مصنوعات، ساخت و مدل و در مورد فرش بافت و رنگ و در مورد سهام، اوراق بهادار
نوع و تعداد و مبلغ اسمی آن و بطور کلی، در هر مورد مشخصات و خصوصیاتی که معرف
کامل مال باشد، نوشته شود.
در صورت اموال باید تاریخ و ساعت شروع و
ختم عمل نوشته شود و به امضاء مامور اجراء و حاضران برسد و در صورت عدم امضاء
محکوم له یا محکوم علیه، مراتب در صورت فوق قید می گردد. به تقاضای هر یک از محکومله
و یا محکوم علیه رونوشت گواهی شده از صورت اموال به آنها داده می شود.
اگر شخص یا اشخاص ثالثی نسبت به اموال
توقیف شده مدعی حقی شوند، مشخصات وی و خلاصه ای از اظهارات او در صورت اموال قید
می شود، همچنین است اگر هر یک از طرفین ایراد کارشناس ارزیاب اموال منقول به تراضی
طرفین و در صورت عدم تراضی و یا عدم حضور طرفین، مامور اجراء از بین کارشناسان
رسمی و در صورت نبودن کارشناس رسمی، از خبره جهت ارزیابی استفاده می نماید.
اگر در هنگام توقیف دسترسی به ارزیاب
نباشد، قیمتی را که محکوم له تعیین کرده ملاک عمل خواهد بود وی بلافاصله نسبت به
تعیین ارزیاب و تقویم مال اقدام خواهد شد. پس از اعلام نظر کارشناس ارزیاب، هر یک
از طرفین می تواند ظرف سه روز نسبت به آن اعتراض نماید، در این صورت قیمت مال با
تعیین هیات کارشناس معین می گردد.
حق الزحمه کارشناس ارزیاب توسط مامور اجراء
معین می شود و پرداخت آن بعهده محکوم علیه است و در صورت اعتراض به نظریه کارشناس
ارزیاب، پرداخت دستمزد هیات کارشناسی بعهده معترض است.
اموال توقیف شده در محل استقرار حفظ و
نگهداری می شود، مگر آنکه جابجایی آن ضروری باشد. اموال توقیف شده به شخص حافظ که
به تراضی طرفین تعیین میشود، سپرده خواهد شد و در صورت عدم تراضی، مامور اجراء آن
را به فرد مورد اعتماد می سپارد و اوراق بهادار و جواهر و مانند آنها در صورت
اقتضاء در یکی از بانکها به امانت گذاشته می شود.
شخص حافظ می تواند اجرت بخواهد و هرگاه در
میزان اجرت تراضی نشود، مدیر اجراء میزان آنرا تعیین می نماید. تادیه اجرت حافظ
بعهده محکوم علیه است. حافظ نسبت به اموال توقیف شده، امین محسوب است و حق استفاده
از آن را ندارد و در صورت تعدی و تفریط، مسئول جبران خسارت است و در این صورت، حق
مطالبه اجرت هم نخواهد داشت.
اگر اموال توقیف شده منافعی داشته باشد
باید حساب منافع آنرا بدهد. این منافع در اصل، متعلق به صاحب مال است (مستفاد از
ماده 103 ق.ا.ا.م) و در صورتی که حافظ نخواهد و یا نتواند اموال توقیف شده را
نگهداری کند و یا اوضاع و احوال تغییر او را ایجاب کند پس از تصویب دادگاه، حافظ
دیگری معین خواهد شد.
اگر مالی از محکوم علیه نزد شخص ثالثی اعم
از حقیقی یا حقوقی باشد، توقیف آن بلامانع است، در این صورت به محض ابلاغ به شخص
ثالث، وی نباید مال یا طلب توقیف شده را به محکوم علیه بدهد و باید مطابق دستور
مدیر اجراء عمل نماید و در صورت تخلف، مسئول جبران خسارت وارده به محکوم له خواهد
بود. (مواد 87 تا 95 ق.ا.ا.م)
مبحث 4-2- در توقیف اموال غیرمنقول
مال غیر منقول، عبارت از مالی است که نتوان
آنرا از محلی به محل دیگر منتقل نمود، اعم از اینکه استقرار آن ذاتی باشد یا
بواسطه عمل انسان (ماده 12 ق.م). اگر محکوم علیه از ادای محکوم به امتناع نماید،
چنانچه مال غیرمنقول از وی گرفته شود، اجراء بنابر تقاضای محکوم له آن مال را
توقیف و مراتب را به طرفین و اداره ثبت اسناد محل فوراً اطلاع می دهد. اداره ثبت
چنانچه ملک توقیف شده بنام محکوم علیه باشد، مراتب توقیف را در دفتر ثبت املاک و
اگر در جریان ثبت نباشد، در دفتر املاک بازداشتی و پرونده ثبتی قید و در غیر
اینصورت، فوراً به اطلاع اجراء می رساند.
اگر مال غیر منقول سابقه ثبتی نداشته باشد،
توقیف آن زمانی جایز است که محکوم علیه در آن تصرف مالکانه داشته باشد و یا بموجب
حکم نهایی مالک شناخته شده باشد. اگر حکم بر مالکیت محکوم علیه صادر شده، ولی به
مرحله نهایی نرسیده باشد، توقیف آن جایز است، ولی ادامه عملیات اجرایی منوط به
صدور حکم نهایی است. ممکن است بجای خود ملک، عواید مال غیرمنقول توقیف شود به شرط
اینکه، اولاً به تشخیص دادگاه تکافوی محکوم به و هزینه اجرایی را داشته باشد،
ثانیاً محکوم علیه حاضر به پرداخت عواید به ازای محکوم به باشد.
نکته: توقیف
حال غیرمنقول موجب توقیف منافع آن نمی گردد (ماده 103 ق.ا.ا.م) و توقیف عواید و
محصول املاک و باغات با رعایت مواد 254 تا 257 آیین دادرسی مدنی سابق و یا 126 و
127 آیین دادرسی مدنی جدید صورت می پذیرد: «از محصول املاک و باغها به مقدار دو
سوم سهم خوانده توقیف می شود. اگر محصول جمعآوری شده باشد، مامور اجراء سهم
خوانده را مشخص و توقیف می نماید.
هرگاه محصول جمع آوری نشده باشد، برداشت آن
خواه دفعتاً و یا به دفعات با حضور مامور اجراء بعمل خواهد آمد. خوانده مکلف است
مامور اجراء را از زمان برداشت محصول مطلع سازد. مامور اجراء حق هیچگونه دخالت در
امر برداشت محصول را ندارد. فقط برای تعیین میزان محصولی که جمع آوری می شود، حضور
پیدا خواهد کرد. خواهان یا نماینده او نیز در موقع برداشت محصول حق حضور خواهد
داشت.
محصولاتی که در معرض تضییع باشد فوراً
ارزیابی و بدون رعایت تشریفات با تصمیم و نظارت دادگاه فروخته شده و وجه حاصل در
حساب سپرده دادگستری تودیع می گردد. مامور اجراء باید پس از توقیف نسبت به تنظیم
صورت اموال غیرمنقول توقیف شده، اقدام و نسخه ای از آنرا به محکوم علیه ابلاغ
نماید تا اگر اعتراضی داشته باشد ظرف یک هفته بطور کتبی، به اجراء تسلیم دارد.
مدیر اجراء به اعتراض، رسیدگی و در صورت وارد بودن اعتراض، نسبت به اصلاح صورت
مشخصات مال توقیف شده اقدام خواهد نمود و در صورت اموال غیرمنقول موارد زیر باید
قید شود:
1- تاریخ و مفاد ورقه اجراییه.
2- محلی که مال غیرمنقول در آنجا واقع است.
3- وصف مال غیرمنقول با ذکر مشخصات کامل و
اینکه مشاع است یا مفروز و آیا اشخاص دیگری نسبت به آن حقی دارند یا خیر و اگر حقی
دارند نوع آن؟
4- حدود اربعه ملک و مجاورین آن.
5- ذکر مساحت ملک بطور دقیق یا تقریبی.
6- سایر اطلاعلات راجع به وضع ملک.
7- اگر خانه ای توقیف شده است نوع مصالح
استفاده شده، طول و عرض، تعداد اتاق و انباری و زیر زمین و سایر مشخصات از قبیل
کابینت و غیره.
نکته: مامور
اجراء وقتی برای صورت برداری مال غیرمنقول می رود یک نفر کارشناس اموال غیرمنقول
برای تعیین مشخصات و تقویم ملک به همراه می برد. پس از ارزیابی ملک توقیف شده به
مالک یا متصرف تحویل می گردد تا به همان کیفیت در زمان مقرر تحویل دهد.
اگر عواید مال توقیف شده وجه نقد باشد به
اجراء تسلیم می گردد، اگر وجه نقد نباشد نزد شخص امینی بتراضی و یا توسط مامور
اجراء سپرده می شود و سرانجام مال مزبور مطابق مواد 137 تا 145 ق.ا.ا.م بفروش رسیده
و استیفاء دین بعمل خواهد آمد.
مبحث 5-2- در توقیف حقوق مستخدمین
از حقوق و مزایای کارکنان دولت و سازمانها
و موسسات وابسته و شرکتهای دولتی و شهرداریها و بانکها، شرکتها و بنگاههای خصوصی و
مانند آنها در صورتیکه دارای زن یا فرزند باشند ربع، والاثلث توقیف و به طلبکار
داده می شود. در صورتیکه طلب محکوم له باید از حقوق و مزایای محکوم علیه استیفاء
شود، مدیر اجراء مراتب را به سازمان مربوط ابلاغ و رئیس و یا مدیر سازمان و موسسه
مکلف است از حقوق و مزایای محکوم علیه کسر و به قسمت اجراء بفرستد.
توقیف حقوق و مزایای استخدامی مانع از این
نیست که اگر مالی از محکوم علیه معرفی شود برای استیفای محکوم به توقیف گردد.
حقوق و مزایای نظامیان که در جنگ هسستند،
توقیف نمی شود و همچنین توقیف و کسر یک چهارم حقوق بازنشستگی یا وظیفه افراد موضوع
ماده 96 ق.ا.ا.م جایز است مشروط بر اینکه دین مربوط به شخص بازنشسته یا وظیفه بگیر
باشد.
درتوقیف (تامینی) مجاز به توقیف حقوق و
مزایای کارکنان و مستخدمین نبوده و فقط در توقیف (اجرایی)، امکان توقیف حقوق و
مزایای مستخدمین وجود دارد.
جهت اجرای حکم از راه توقیف حقوق و مزایای
کارکنان دولتی و موسسات وابسته به دولت نباید از بانک استعلام شود.
چون تشخیص ثلث و ربع برای بانک بواسطه
متغیر بودن آن ممکن نیست، از اینرو باید به اداره مربوط ابلاغ تا نسبت به احتساب و
کسر اقدام شود، البته این مانع از توقیف موجودی در حساب محکوم علیه نمی باشد.
فصل
سوم: شرح موادی از قانون اجرای احکام
1-3- ماده 121-
تامین در این قانون عبارت است از توقیف اموال اعم از منقول و غیرمنقول.
شرح:
1- قانونگذار در مبحث اول از فصل
ششم قانون به بیان مقررات راجع به تامین خواسته پرداخته است اما در ماده 121 مقصود
از تامین در این قانون را بیان داشته در حالیکه مقصود او از بیان مفهوم تامین،
تامینی است که در مبحث اول از فصل ششم از آن بحث کرده است و شایسته بود تامین در
این مبحث را عبارت از توقیف مال منقول یا غیرمنقول می دانست. این اشکال را می توان
اینگونه برطرف نمود که به هر حال فصل ششم و مبحث اول از این فصل جزئی از قانون است
و بدیهی است منظور از تامین در این قانون تامینی است که در فصل مربوطه بیان شده
است و فرقی نمی کند که مقررات راجع به تامین را مربوط به مبحث اول از فصل ششم
بدانیم یا مربوط به قانون که فصل ششم نیز جزئی از آن است.
2- در ماده 121 تامین عبارت از توقیف مال
منقول یا غیرمنقول دانسته شده است در حالیکه تامین در همه جا به این معنا نیست و
ممکن است قرار تامین صادر بشود اما مامور اجراء مالی از شخصی که تامین علیه او
صادر شده است توقیف ننماید. بعنوان مثال در ماده 109 این قانون قرار تامین علیه
خواهان صادر می شود ولی مالی از خواهان توقیف نمی شود و در نتیجه قرار تامینی که
صادر می شود این خواهان است که به سپردن تامین به صندوق دادگاه رضایت دهد یا به
صدور قرار رد دادخواست وی.
ممکن است در پاسخ به این ایراد گفته شود که
به هر حال سپردن وجه به صندوق دادگاه نوعی توقیف مال است. این پاسخ صحیح به نظر
نمی رسد زیرا در تامینی که طبق ماده 109 صادر می شود مامور اجراء اموالی از خواهان
توقیف نمی نماید بلکه این خواهان است که برای اجرای دستور دادگاه مبلغی به صندوق
دادگاه امانت میگذارد و همانند موردی که صدور قرار تامین اموال علیه خوانده نیز
مستلزم پرداخت خسارت احتمالی است که این پرداخت نیز به منزله توقیف مال نمی باشد
هرچند خواهان بدون دستور دادگاه قادر به استفاده از آن نمی باشد.
3- آنچه که عبارت است از توقیف کردن اموال
منقول و غیرمنقول، اجرای تامین است نه خود تامین و با صرف صدور قرار تامین توقیف
مال محقق نمی گردد مگر اینکه بگوئیم منظور از تامین در ماده 121 قرار تامین نیست
بلکه تامین کردن آنچه است که در قرار صادره بر آن امر شده است.
4- ماده 121 تامین را توقیف مال دانسته است
در حالیکه ممکن است مالی توقیف نشود بلکه حقی توقیف گردد که قابل تقویم به پول
باشد و در عین حال فاقد تمام عناصر مال باشد. مانند حق انحصاری استفاده از علامت
تجارتی ثبت شده.
2-3- ماده 122-
اگر خواسته، عین معین بوده و توقیف آن ممکن باشد، دادگاه نمی تواند مال دیگری را
به عوض آن توقیف نماید.
شرح:
1- مطابق این ماده اگر خواسته عین
معین باشد دادگاه مجاز نمی باشد مال دیگری را به عوض آن توقیف کند مشروط بر اینکه
توقیف مال مورد نظر خواهان که در قرار تامین نیز نام برده شده، ممکن باشد. بعنوان
مثال شخصی با مراجعه به دادگاه اعلام مینماید اتومبیلی را به رسم امانت نزد
خوانده گذارده و چون خوانده از تحویل آن امتناع می کند، تقاضای توقیف آن را دارد.
دادگاه با رسیدگی لازم و احراز شرایط تامین، قرار تامین و توقیف اتومبیل مذکور را
صادر می کند. پس از صدور قرار، دادگاه مجاز نخواهد بود به دایره اجرا دستور دهد که
به جای اتومبیل معادل قیمت آن از اموال دیگر خوانده توقیف شود.
2- ممکن است خواهان از دادگاه تقاضا کند که
قرار توقیف یک دستگاه موتور سیکلت که ارزش آن سه میلیون ریال است را صادر کند.
سوال این است که آیا دادگاه می تواند بجای توقیف موتور سیکلت قرار تامین اموال
خوانده معادل سه میلیون ریال را صادر کند؟ در پاسخ باید گفت این مورد نیز مشمول
ماده 122 بوده و دادگاه باید قرار توقیف همان مالی را بدهد که خواهان تقاضا نموده
است و ممنوعیت مذکور در ماده 122 اعم است از این که بعد از قرار تامین مال دیگری
غیر از خواسته توقیف شود و یا این که دادگاه در قرار خود توقیف مالی غیر از خواسته
را مقرر نماید.
3- عین معین که در ماده 122 از آن نام برده
شده است تعریف خاصی دارد. در این مورد نام عین خارجی و عین شخصی نیز بر آن نهاده
اند و گفته اند «عین خارجی که آنرا عین شخصی و عین معین نیز گویند به چیزی گفته می
شود که در خارج موجود و بتوان به آن اشاره حسیه نمود مانند آن خانه و آن چهارگونه
گندم». در تعریف دیگر یکه مشابه این تعریف است گفته شده است «عین معین مالی است که
در عالم خارج و جدای از سایر اموال مشخص و قابل اشاره باشد مانند این کتاب یا آن
زمین».
4- در ماده 122 مشخص نگردیده که آیا مالی
که در حکم عین معین است نیز مشمول آن ماده است یا خیر. در حکم عین معین مالی است
که مقدار معینی از یک مال باشد که تمام اجزای آن با هم برابرند مثلاً صد کیلو برنج
از یک تن. بنظر می رسد ماده 122 شامل مال در حکم عین معین نیز می شود بنابراین اگر
قرار توقیف صد کیلو برنج از برنجهای خوانده داده شده باشد مال دیگری به عوض آن
قابل توقیف نیست.
ماده 123- در صورتی که خواسته عین معین
نباشد یا عین معین بوده ولی توقیف آن ممکن نباشد، دادگاه معادل قیمت خواسته از
سایر اموال خوانده توقیف می کند.
3-3- شرح:
1- ماده 123 در حقیقت مفهوم ماده 122 می
باشد که جداگانه در قالب یک ماده بیان شده است. ماده 122 موارد ممنوعیت توقیف مال
دیگری غیر از آنچه که موضوع قرار تامین است را بیان نموده و ماده 123 موارد تجویز
توقیف مالی غیر از آنچه که موضوع قرار تامین را ذکر کرده است.
2- عین در برابر منفعت و حق به کار می رود
و مطابق ماده 123 درصورتی که خواسته قرار تامین عین معین نباشد مثلاً حق مالی باشد
دادگاه مجاز خواهد بود معادل قیمت آن از سایر اموال خوانده توقیف کند. بطور کلی
باید گفت مطابق ماده 123 در دو مورد توقیف مال دیگری غیر از آنچه موضوع خواسته است
جایز است:
الف- خواسته عین معین نباشد مثلاًخواسته
مطالبه منافع مال مغصوب باشد که این منافع ده میلیون ریال تقویم شده است. در اینجا
چون منافع عین معین نیست لذا دادگاه معادل آن را که همان مبلغ ده میلیون ریال است
از اموال خوانده توقیف خواهد کرد و رویه نیز چنین است که دادگاه قرار تامین خواسته
نسبت به ده میلیون ریال از اموال خوانده را صادر و در مرحله اجراء اموالی از قبیل
تلویزیون، رادیو، ضبط، امتیاز تلفن سیار و… در قبال خواسته توقیف می گردد.
ب- خواسته عین معین می باشد اما توقیف آن
ممکن نمی باشد. مثلاً خواسته توقیف یکباب خانه است که فاقد پلاک ثبتی است و از
آنجایی که توقیف غیرمنقول از طریق ثبت بازداشت آن در دفتر املاک ثبت صورت می گیرد
و در اینجا پلاک ثبتی خانه معلوم نیست و یا اساساً فاقد پلاک ثبتی است لذا دادگاه
معادل قیمت آن از اموال خوانده تامین و توقیف خواهد کرد.
3- ممکن نبودن توقیف عین معین اعم از این
است که به لحاظ خصوصیات آن مال توقیف غیرعملی باشد و یا این که توقیف آن در وضعیتی
که در آن واقع است غیر قانونی باشد. مثال مذکور در قسمت ب از بند دو مربوط به
خصوصیت خود مال است. به عنوان مثال وضعیتی که مال در آن وضعیت واقع است می توان
مال موضوع ماده 61 قانون اجرای احکام مدنی را بیان کرده مطابق این ماده «مال
منقولی که در تصرف کسی غیر از محکوم علیه باشد و متصرف نسبت به آن ادعای مالکیت
کند یا آن را متعلق به دیگری معرفی نماید بعنوان مال محکوم علیه توقیف نخواهد شد…» این ماده هرچند در مورد توقیفی است که برای
استیفای محکوم به از آن به عمل می آید اما از لحاظ مقررات عمومی تفاوتی بین توقیف
در این مرحله و توقیف در مرحله اجرای قرار تامین وجود ندارد.
ماده 124- خوانده می تواند به عوض مالی که
دادگاه می خواهد توقیف کند و یا توقیف کرده است، وجه نقد یا اوراق بهادار به میزان
همان مال در صندوق دادگستری یا یکی از بانکها ودیعه بگذارد. همچنین می تواند
درخواست تبدیل مالی که توقیف شده است به مال دیگر بنماید مشروط به این که مال
پیشنهاد شده از نظر قیمت و سهولت فروش از مالی که قبلاً توقیف شده است کمتر نباشد.
در مواردیکه عین خواسته توقیف شده باشد تبدیل مال منوط به رضایت خواهان است.
4-3- شرح:
1- ماده 124 شرایط و ضوابط تبدیل تامین را
بیان می نماید. در صورتیکه خوانده معادل مبلغ موضوع قرار تامین وجه نقد یا اوراق
بهادار به صندوق دادگاه یا یکی از بانکها ودیعه بگذارد می تواند از مالی که توسط
اجرا توقیف شده است رفع توقیف کند. رفع توقیف مقدماتی لازم دارد و اینگونه نیست که
اگر مالی در قبال مبلغ معین از خوانده توقیف شده و خوانده معادل ریالی آن وجه به
صندوق دادگاه واریز کرده و او راساً بتواند در مال توقیف شده تصرف کند بلکه باید
دستور رفع توقیف توسط مرجع قضایی ذیربط صادر و پس از اجرای دستور توسط اجرا در مال
رفع توقیف شده تصرف کند.
2- در این ماده فقط به حق خوانده مبنی بر
تادیه وجه نقد یا اوراق بهادار برای جلوگیری از توقیف یا رفع توقیف مال مورد نظر
اجراء اشاره شده است و از ثالث نامی برده نشده است. ممکن است این سوال مطرح گردد
که اگر خوانده در دسترس نباشد و شخص ثالث وجه نقد یا اوراق بهادار تادیه کند آیا
رفع توقیف از مالی که توقیف شده ممکن خواهد بود یا خیر.
در ارتباط با موردی که قرار وجه الضمان در
جرم صدور چک بلامحل برای متهم صادر گردیده، پرداخت وجه الضمان توسط شخصی غیر از
متهم مورد بحث قضات دادگستری تهران واقع و اعلام نظر شده است که قبول وجه الضمان
از طرف غیر متهم بلااشکال است و حتی ضرر و زیان مدعی خصوصی از محل این وجه الضمان
قابل پرداخت است. اداره حقوقی قوه قضاییه نیز پرداخت وجه الضمان از جانب غیرمتهم
را جایز دانسته است.
ماده 267 قانون مدنی نیز ایفای دین از جانب
غیر مدیون را جایز دانسته است. بنابراین در جایی که پرداخت اصل دین از جانب غیر
مدیون جایز باشد ودیعه گذاشتن مال برای تضمین بدهی بدهکار نیز جایز خواهد بود. اما
مالی که پس از پرداخت وجه توسط ثالث آزاد می گردد هرگز به او تحویل نخواهد شد،
بلکه در اختیار شخص خوانده قرار خواهد گرفت.
3- اوراق بهادار در ماده 124 معین و تعریف
نشده اند. شعبه هجدهم دیوانعالی کشور طی رای شماره 68/342/18 مورخ 31/5/68 سفته را
یکی از اوراق بهادار دانسته است. از چک و برات نیز معمولاً بعنوان اوراق بهادار
یاد می شود. در مورد تعریف اوراق بهادار گفته شده است: «اوراق بهادار اسناد مالی
است که در معاملات بورس و بانکی قابل نقل و انتقال است و دارای نرخ است. این اوراق
نمودار مشارکت در موسسه و یا در قرضه دراز مدت است و قابل معامله است و چون قابل
معامله در بورس است اوراق بورسی هم خوانده می شود. اوراق بهادار دو قسم است با نام
و بینام. در اوراق بهادار بی نام، تصرف علامت مالکیت است».
به نظر می رسد منظور از اوراق بهادار در
ماده 124 چک و سفته و برات اشخاص حقیقی نیست، بلکه سهام بی نام شرکتهای قابل
معامله در بورس و چکهای تضمینی بانکها و امثال آنها مورد نظر قانونگذار بوده است.
4- مطابق ماده 124 ودیعه گذاشتن وجه نقد یا
اوراق بهادار در یکی از بانکها مجوز رفع توقیف از مال توقیف شده یا مجوز عدم توقیف
مال مورد نظر دانسته شده است. در مورد بانکها باید گفت منظور بانکهای دولتی است نه
موسسات اعتبار غیردولتی هرچند اطلاق کلمه هر دو را شامل می شود. و در موردی که شخص
وجه نقد یا اوراق بهادار به بانک می سپارد باید گواهی آن بانک را مبنی بر اینکه
این وجوه یا اوراق بعنوان ودیعه قرار تامین به آن بانک سپرده شده را به دایره
اجرای دادگاه تسلیم نماید.
5- چنانچه خوانده یا شخص ثالث وجه نقد در
یکی از صندوقهای قرض الحسنه ثبت شده یا صندوق اجرای ثبت بگذارد و گواهی آن را به
دادگاه یا اجرا ارایه دهد مال توقیف شده رفع نخواهد شد، چرا که صندوق قرض الحسنه بانک
محسوب نمی شود و در ماده 124 از اجرای ثبت نیز نامی برده نشده است.
6- مالی که توسط دایره اجرا از خوانده
توقیف شده است ممکن است به جهاتی مورد نیاز وی باشد. در اینصورت او می تواند مال
دیگری را جهت توقیف معرفی کند مشروط بر اینکه از نظر قیمت و سهولت فروش از مالی که
توقیف شده کمتر نباشد، تشخیص این امر با دادگاه خواهد بود.
7- در صورتی که عین معین بعنوان خواسته
توقیف شده باشد به دلالت ذیل ماده 124 که تاکیدی است بر ماده 122، تبدیل توقیف جز
با رضایت خواهان میسر نخواهد بود.
8- در ماده 124 مشخص نگردیده خوانده تا چند
نوبت اختیار طرح درخواست تبدیل تامین را دارد و در صورتیکه این اختیار منحصر به یک
بار است از لحاظ زمانی تا چه مدتی این اختیار برای او باقی است؟ بنظر می رسد چون
در ماده 125 این امور به سکوت برگزار شده می توان از ماده 53 قانون اجرای احکام
مدنی مصوب 1/8/56 کمک و نتیجه گرفت که اختیار خوانده منحصر به یک بار و مهلت آن
نیز تا قبل از فروش مال توقیف شده است.
ماده 125- درخواست تبدیل تامین از دادگاهی
می شود که قرار تامین را صادر کرده است. دادگاه مکلف است ظرف دو روز به درخواست
تبدیل، رسیدگی کرده، قرار مقتضی صادر نماید.
5-3- شرح:
1- ممکن است دادگاهی قرار تامین را صادر و
اجرای آنرا به دادگاه دیگری محول کند و آن در مواردی پیش می آید که مال مورد
درخواست خواهان که برای توقیف معرفی می کند خارج از حوزه قضایی دادگاه صادر کننده
قرار تامین باشد. در این موارد دو دادگاه مطرح است. مطابق ماده 115 اگر خوانده
بخواهد تامین را تبدیل کند (به عوض مالی که در نظر است توقیف شود یا توقیف شده
بخواهد وجه نقد یا اوراق بهادار به صندوق دادگاه بسپارد و یا مال دیگری که سهل
الفروش تر است معرفی کند) باید به دادگاه صادر کننده قرار مراجعه کند.
2- در مواردی که مال معینی برای توقیف در
نظر دادگاه صادر کننده قرار نیست و بطور کلی به دادگاه دیگر نیابت داده می شود
معادل ریالی معینی از اموال خوانده توقیف شود چنانچه قانونگذار اختیار تبدیل تامین
را به دادگاه اجرا کننده تامین می داد مشکل پیش نمی آمد چرا که در هر حال نظر
دادگاه صادر کننده قرار تامین شده بود بعنوان مثال اگر یکدست مبل در محل اقامت
خوانده توقیف شده و او بخواهد یکدستگاه رایانه خود را بجای مال توقیف شده معرفی
کند در صورت تغییر توقیف از مبل به رایانه خللی به دستور دادگاه صادر کننده قرار
وارد نمی شود ولی مطابق ماده 115 خوانده باید به دادگاه صادر کننده قرار مراجعه و
با دستور یا نیابت بعدی این دادگاه به دادگاه اجرا کننده قرار، تامین را تبدیل
کند.
3- ممکن است در پرونده ای مدتی پس از صدور
قرار تامین، در مورد دعوای آن مرجع ارسال گردد. در صورتیکه تامین اجرا شده باشد طبق
ماده 125 خوانده باید برای تبدیل تامین به دادگاه اولیه مراجعه کند در حالی که
دادگاه اولیه سوابقی در اختیار ندارد و پرونده به دادگاه بعدی فرستاده شده است. در
اینجا باید گفت اولاً وظیفه دادگاه اولیه آن بوده که به اعتبار مواد 111 و 118 قبل
از ارسال پرونده به دادگاه بعدی، از قرار صادر، رفع اثر کند. ثانیاً در صورتی که
این وظیفه را انجام نداده باشد دادگاه بعدی قائم مقام دادگاه اولیه شده و متقاضی
تبدیل تامین باید به این دادگاه مراجعه کند.
4- دادگاهی که مطابق ماده 125 درخواست
تبدیل تامین را دریافت می کند موظف است ظرف دو روز به آن رسیدگی و قرار قبول تبدیل
تامین و یا قرار رد آن را صادر کند. به نظر می رسد همیشه اتخاذ تصمیم در این مهلت
ممکن نباشد و چه بسا بررسی وضعیت مالی که برای تبدیل تامین معرفی می شود بیش از دو
روز طول بکشد. مثلاً اتومبیلی جهت توقیف معرفی می شود. دادگاه باید وضعیت مالکیت
آن را استعلام کند. چنانچه نمره اتومبیل مربوط به شهر دیگری باشد عملاً نتیجه گیری
به بعد از دو روز موکول خواهد شد. تفسیر منطقی از ماده 125 ایجاب می کند مهلت دو
روز را در این موارد از زمانی قابل شروع بدانیم که پرونده آماده اتخاذ تصمیم شده
است.
6-3- ماده 126-
توقیف اموال اعم از منقول و غیرمنقول و صورت برداری و ارزیابی و حفظ اموال توقیف
شده و توقیف حقوق استخدامی خوانده و اموال منقولی که از وی نزد ثالث است، مقرر
نموده است در این موارد طبق انون اجرای احکام مدنی عمل شود. قانون اجرای احکام مدنی
مصوب 1/8/56 می باشد که در 180 ماده به تصویب رسیده در حال حاضر لازم الاجراست.
فصل دوم قانون مذکور شامل ده مبحث و 64 ماده از ماده 49 تا ماده 112 مربوط به
عناوین مذکور در ماده 126 می باشد. قانون اجرای احکام مدنی همانگونه که از نامش
نیز پیداست مربوط به اجرای احکام است نه اجرای قرارهای تامین خواسته، اما از
آنجایی که مقدمه اجرای حکم در امور مدنی توقیف اموال محکوم علیه برای استیفای
محکوم به است لذا در این قانون فصل دهم به مقررات مربوط به توقیف اموال اختصاص
داده شده که طبعاً این مقررات در ارتباط با توقیفی که در نتیجه قرار تامین خواسته
باشد نیز قابل اجراست.
7-3- ماده 127-
از محصول املاک و باغها به مقدار دو سوم سهم خوانده توقیف میشود. اگر محصول جمع
آوری شده باشد مامور اجراء سهم خوانده را مشخص و توقیف مینماید. هرگاه محصول جمع
آوری نشده باشد برداشت آن خواه، دفعتاً و یا به دفعات با حضور مامور اجراء به عمل
خواهد آمد. خوانده مکلف است مامور اجراء را از زمان برداشت محصول مطلع سازد. مامور
اجراء حق هیچگونه دخالت در امر برداشت محصول را ندارد، فقط برای تعیین میزان
محصولی که جمع آوری می شود حضور پیدا خواهد کرد. خواهان یا نماینده او نیز در موقع
برداشت محصول حق حضور خواهد داشت.
تبصره-
محصولاتی که در معرض تضییع باشد فوراً ارزیابی و بدون رعایت تشریفات با تصمیم و
نظارت دادگاه فروخته شده، وجه حاصل در حساب سپرده دادگستری تودیع می گردد.
شرح:
1- منظور از محصول در این ماده منافع و
فراورده های کشاورزی است اعم از اینکه ناشی از باغ و درختان مثمر باشد یا زرع و
زراعت که به آن باغ اطلاق نمی شود. بعید نیست منظور از محصول املاک منافع املاک
نیز باشد. اما با توجه به ادامه ماده که صرفاً از محصولات کشاورزی بحث می کند می
توان نتیجه گرفت که کلمه املاک در این ماده، املاک زراعی است نه سایر املاک همچون
عین مستاجره محل سکنی و یا عین مستاجره محل کسب و پیشه و یا عین مستاجر، در اموال
منقول همچون اتومبیلی که کرایه داده شده است.
2- مطابق صدور ماده از محصول املاک زراعی و
باغها تنها دو قسمت از سه قسمت سهم خوانده توقیف می شود. اعم از اینکه سهم خوانده
شش دانگ محصول باشد یا کمتر از آن. می توان 3/1 باقیمانده محصول سهم خوانده را
نوعی مستثنی از توقیف دانست که اطلاق مستثنیات دین نیز برای آن صحیح باشد.
3- اگر محصول جمع آوری شده باشد دو سوم سهم
خوانده مشخص و توقیف میگردد و اگر جمع آوری نشده باشد، برداشت سهم خوانده باید با
حضور مامور اجراء باشد. از این قسمت از ماده می توان برداشت کرد که اگر محصول جمع
آوری نشده باشد توقیف سهم خوانده ممکن نخواهد بود چرا که در ماده 127 تنها از
توقیف محصور در صورت پرداخت نام برده شده است و در صورتیکه برداشت نشده باشد
خوانده موظف شده است مامور اجراء را از زمان برداشت آگاه تا در آن زمان سهم او
توقیف شود. احتمال دیگر آن است که محصول برداشت نشده نیز قابل توقیف است اما این
احتمال صحیح بنظر نمی رسد. چرا که تعیین سهم خوانده و همچنین تعیین 3/2 از این سهم
متوقف به برداشت و تا زمانی که برداشت نشده از آنجایی که توقیف باید مسبوق به
برداشت محصول باشد بنابراین توقیف موضوعاً منتفی خواهد بود. در ماده 254 قانون
آیین دادرسی مدنی سابق صریحاً توقیف محصول قبل از برداشت ممنوع شده سات. (ماده
2544 ق.ا.د.م: توقیف محصول املاک و باغها اگرچه محصول عین خواسته باشد قبل از
برداشت و تعیین سهم مدعی علیه ممنوع است مگر در مواردی که سایر دارایی منقول و
غیرمنقول مدعی علیه برای تامین خواسته کفایت نکند و یا مدعی علیه به توقیف محصول
رضایت دهد. در صورتی که مدعی نتواند برای طرف دارایی دیگری ارایه دهد و بدین جهت
محصول ملک یا باغ قبل از برداشت و تعیین سهم توقیف شود مدعی علیه حق دارد درخواست
توقیف مال دیگر نموده یا مطابق مقررات فوق ضامن بدهد و قبول این درخواست الزامی
است).
4- در ماده 127 قانون، خوانده مکلف شده است
زمان برداشت محصول را به اجراء اطلاع دهد اما ضمانت اجرایی برای این تکلیف بیان
نشده است بنابراین در صورتی که خوانده اطلاعی ندهد مسئولیتی از این جهت نخواهد
داشت.
5- در صورتی که خوانده زمان برداشت محصول
را اطلاع دهد و مامور اجراء حاضر گردد مامور مذکور حق مباشرت ودخالت در امر برداشت
محصول نخواهد داشت. بنابراین مسئولیت او منحصر به تعیین میزان محصول برداشت شده و
تعیین 3/2 سهم خوانده از این میزان و توقیف آن خواهد بود.
6- تبصره ماده 127ناظر به محصولاتی است که
برداشت شده است والا زمانیکه محصول برداشت نشده توقیفی محقق نگردیده تا برای
جلوگیری از تضییع ارزیابی و فروخته شود.
ماده 128- در ورشکستگی چنانچه مال توقیف
شده عین معین و مورد ادعای متقاضی تامین باشد درخواست کننده تامین بر سایر
طلبکاران حق تقدم دارد.
8-3- شرح:
1- در ماده 269 قانون سابق آیین دادرسی
مدنی درخواست کننده تامین در استیفای طلبش از مال مورد تامین بر سایر طلبکاران
مقدم دانسته شده بود. اما در ماده 128 قانون جدید این حق تقدم محدود و مشروط به
وجود شرایطی گردیده است که عبارتند از:
الف- خوانده ورشکسته باشد.
ب- عین معین توقیف شده باشد.
ج- خواسته دعوی نیز عین معین باشد. (ماده
122)
2- در صورتی که عین مال توقیف شده مورد
ادعای متقاضی تامین نباشد به عبارت دیگر در صورتیکه خواسته او عین معین نبوده باشد
توقیف مال برای او حق تقدمی نسبت به سایر طلبکاران ایجاد نخواهد کرد. بعنوان مثال
اگر برای استیفای پنجاه میلیون ریال طلب خواهان اتومبیل ورشکسته توقیف شده باشد حق
تقدمی برای خواهان ایجاد نخواهد شد زیرا هر چند عین معین توقیف شده اما خواسته او
عین معین نیست.
3- در صورتیکه عین معین توقیف شده باشد اما
دعوای راجع به عین معین خارج از مهلت قانونی از تاریخ صدور قرار تامین اقامه
گردیده باشد، تاخیر در اقامه دعوی مانع از حق تقدم خواهان نخواهد بود مگر اینکه از
طرف خوانده (ورشکسته یا قائم مقام او) درخواست رفع اثر از تامین صورت گرفته باشد.
ماده 129- در کلیه مواردی که تامین مالی
منتهی به فروش آن گردد رعایت مقررات فصل سوم از باب هشتم این قانون (مستثنیات دین)
الزامی است.
9-3- شرح:
1- ماده 129 در مقام بیان حاکمیت مقررات
مربوط به مستثنیات دین نسبت به مواردی است که تامین مال منتهی به فروش آن شود. متن
این ماده متناسب با موضوع تنظیم نگردیده است. زیرا از ماده 129 بر می آید که مال
مورد نظر تامین و توقیف شده است اما در موقع فروش باید دقت کرد که آیا این مال در
زمره مستثنیات دین میباشد یا خیر؟ در حالیکه چیزی که جزء مستثنیات دین است اساساً
از ابتدا قابل توقیف نیست تا صرفاً در زمان فروش بررسی شود که این مال جزء
مستثنیات است یا خیر
2- مقررات مربوط به مستثنیات دین در
صورتیکه تنها مال تامین شده برای استیفای محکوم به در معرض فروش باشد بر موضوع
حاکم خواهد بود بنابراین چنانچه خواسته عین معین بوده وعین معین مذکور ولو این که
جزء مستثنیات دین باشد تامین و توقیف شده باشد رعایت مقررات مربوط به مستثنیات دین
در این خصوص قابل اجراء نخواهد بود. چرا که حق خواهان نسبت به مال توقیف شده حق
عینی است نه حق دینی و مستثنیات در مورد حقوق دینی کارساز هستند به همین جهت است
که ماده 129 شرط حاکمیت مقررات مربوط به مستثنیات را بر موضوع، منتهی گردیدن مال
تامین شده به فروش دانسته است موید این استدلال تصریح ماده 523 قانون است که بیان
می دارد: «در کلیه مواردی که رای دادگاه برای وصول دین به موقع اجرا گذارده می شود
اجراء رای از مستثنیات دین اموال محکوم علیه ممنوع می باشد.» ماده 127 نیز دلیل
دیگری به استدلال مذکور در این بند است که بیان می دارد: «چنانچه رای دادگاه مبنی
بر استرداد عین مالی باشد مشمول مقررات این فصل نخواهد بود».
3- در ماده 129 به مقررات فصل سوم از باب
هشتم در مورد مستثنیات دین اشاره دارد در حالیکه باب هشتم قانون از مواد 502 تا
514 در مورد هزینه دادرسی و اعسار از آن است و ربطی به مستثنیات دین ندارد مضافاً
اینکه باب هشتم قانون تنها مشتمل بر دو فصل است و فصل سومی ندارد بلکه مستثنیات
دین در فصل سوم از باب نهم قانون است نه باب هشتم که بنظر می رسد در تحریر مواد در
روزنامه رسمی سهواً کلمه نهم، هشتم قید شده باشد و چنانچه در تحریر سهو قلمی رخ
نداده باشد اشتباه قانونگذار به این صورت قابل توجیه نیست.
فصل سوم از باب نهم- مستثنیات دین مشتمل بر
پنج ماده است که عیناً نقل میگردد:
ماده 523- در کلیه مواردی که رای دادگاه
برای وصول دین بموقع اجرا گذارده میشود اجراء رای از مستثنیات دین اموال محکوم
علیه ممنوع می باشد.
تبصره- احکام
جزائی دادگاههای صالح مبنی بر استرداد کل یا بخشی از اموال محکوم علیه یا ضبط آن
مستثنی می باشد.
ماده 524- مستثنیات دین عبارت است از:
الف- مسکن مورد نیاز محکوم علیه و افراد
تحت تکفل وی با رعایت شئون عرفی.
ب- وسیله نقلیه مورد نیاز و متناسب با شان
محکوم علیه.
ج- اثاثیه مورد نیاز زندگی که برای رفع
حوائج ضروری محکوم علیه، خانواده و افراد تحت تکفل وی لازم است.
د- آذوقه موجود به قدر احتیاج محکوم علیه و
افراد تحت تکفل وی برای مدتی که عرفاً آذوقه ذخیره می شود.
هـ- کتب و ابزار علمی و تحقیقاتی برای اهل
علم و تحقیق متناسب با شان آنان.
و- وسایل و ابزار کار کسبه، پیشهوران،
کشاورزان و سایر اشخاصی که وسیله امرار معاش محکوم علیه و افراد تحت تکفل وی باشد.
ماده 525- در صورت بروز اختلاف نسبت به
متناسب بودن اموال و اشیاء موصوف در ماده قبل با شئون و نیاز محکوم علیه، تشخیص
دادگاه صادر کننده حکم لازم الاجراء ملاک خواهد بود. چنانچه اموال و اشیاء مذکور،
پیش از حد نیاز و شئون محکوم علیه تشخیص داده شود و قابل تجزیه و تفکیک نباشد به
دستور دادگاه رسیده مازاد بر شان، بابت محکوم به یا دین پرداخت می گردد.
ماده 526- مستثنیات دین تا زمان حیات محکوم
علیه جاری است.
ماده 527- چنانچه رای دادگاه مبنی بر
استرداد عین مالی باشد مشمول مقررات این فصل نخواهد بود.
فصل
چهارم: تکمله
1-4- دستور توقیف اموال
1- در صورتیکه محکوم علیه مفاد اجرائیه را
اجراء نکند به شرطی دستور توقیف اموال محکوم علیه صادر خواهد شد که محکوم له لیست
اموال او را به دایره اجراء معرفی کرده باشد، در این خصوص باید توجه داشت درخواست
محکوم له برای توقیف اموال محکوم علیه جهت استیفای محکوم به در مهلت ده روز از
تاریخ ابلاغ اجراییه به محکوم علیه پذیرفته می شود اما صدور دستور موکول به انقضای
مدت ده روز است زیرا مطابق قانون اجرای احکام مدنی محکوم علیه ده روز مهلت دارد
مفاد اجراییه را به اجرا گذارد.
2- در صدور دستور توقیف باید به مقررات
ماده 524 قانون آیین دادرسی مدنی مصوب 79 توجه شود. منظور آن است که مستثنیات دین
رعایت گردد.
3- چنانچه مال مورد معرفی خارج از حوزه
قضایی باشد مجاز به دستور توقیف نموده و در اینصورت نیابت قضائی صادر خواهد شد.
نکته: در
صورتی که محکوم له مقیم محل اعطای نیابت باشد در مورد وجه حاصل از فروش اموال
توقیفی نیز در نیابت باید تصریح گردد. این وجه به حساب سپرده حواله گردد.
4- دستور توقیف از اموال محکوم علیه معادل
محکوم به و هزینه های اجراییه صادر می شود.
بعنوان مثال: چنانچه محکومیت محکوم علیه
پرداخت بیست میلیون ریال است معادل بیست و یک میلیون ریال از اموال محکوم علیه
باید به دستور قاضی توقیف شود. (ماده 51 قانون اجرای احکام مدنی)
در این مورد باید توجه شود توقیف مال معادل
محکوم به و هزینه های اجراء فقط منصرف به اجرای اجراییه است و نه اجرای قرار تامین
خواسته. با رعایت شرایط فوق قاضی اجراء باید دستور مقتضی صادر نماید.
معرفی مال دیگر بجای مال توقیف شده توسط محکوم علیه
در صورتی که برای اسیفای محکوم به مالی از
محکوم علیه توقیف شده باشد تا قبل از فروش نامبرده می تواند درخواست تبدیل مال
توقیف شده را به مال دیگری بنماید.
بعنوان مثال چنانچه حق کسب و پیشه محکوم
علیه یا عین ملک او توقیف شده باشد و نامبرده اتومبیل خود را بعنوان جایگزین حق
کسب و پیشه و یا پلاک ثبتی معرفی کند دایره اجراء مجاز است که نسبت به توقیف مال
مورد معرفی اقدام و از مال توقیف شده رفع توقیف کند. مطلب قابل توجه اینکه مال
باید قبل از شروع به عملیات راجع بفروش معرفی گردد.
2-4- نحوه توقیف اموال
نحوه توقیف اموال بصورتی است که در مواد 61
الی 66 قانون اجرای احکام مدنی بیان شده است.
بعنوان مثال در صورتیکه مامور اجراء برای
استیفای محکوم به بخواهد مالی را توقیف کند که در تصرف دیگری است و متصرف نسبت به
آن ادعای مالکیت داشته باشد یا متعلق به دیگری معرفی کند مامور اجراء مجاز به
توقیف آن مال نخواهد بود، در مورد صورت برداری از اموال توقیف شده باید مامور اجرا
مطابق مواد 67 الی 72 قانون اجرای احکام مدنی و در مورد ارزیابی آنها ضمن توقیف و
حفظ آنها مطابق ماده 73 الی 86 عمل کند.
اضافه می نماید در زمان توقیف باید قیمت هر
مالی که توقیف می شود در صورتجلسه توقیف معین شود و چنانچه بدون تعیین قیمت مال
توقیف شده باشد دایره اجراء باید به مرجع توقیف دستور دهد نسبت به ارزیابی هر یک
از اموال توقیف شده اقدام و نتیجه را گزارش کند.
تصرف ثالث نسبت به عین محکوم به
وجود عین محکوم به در تصرف ثالث مانع از
توقیف آن و عملیات اجرایی نخواهد بود. مگر اینکه متصرف ادعای حقی اعم از عین و
منافع نسبت به آن مال داشته باشد. در صورتیکه ادعای او مقرون به دلیل و مدرک باشد
مامور اجراء باید بدون توقیف مال یک هفته به او مهلت دهد که به دادگاه صلاحیت دار
مراجعه و طرح دعوا کند در صورتیکه ظرف مدت 15 روز قراری مبنی بر تاخیر عملیات
اجرائی ارائه کند اجرای حکم متوقف خواهد شد والا عملیات اجرائی ادامه می یابد در
اینجا باید متصرف دادخواست اعتراض ثالث نسبت به حکم معترض عنه بطرفیت محکوم له و
محکوم علیه پرونده اصلی تقدیم دارد. بدیهی است در صورتیکه قرار تاخیر اجرای حکم
صادر گردد به اعتبار ماده 424ق آئین دادرسی مدنی و ماده 44 قانون اجرای احکام مدنی
عملیات اجرائی تا پایان مدتی که دادگاه تعیین می کند متوقف خواهد ماند.
3-4- توقیف اموال نزد شخص ثالث
در صورتیکه مالکیت محکوم علیه نسبت به مالی
که در نظر است توقیف شود مسلم بوده و آن مال نزد شخص ثالث باشد باید بموجب اخطار
به شخص ثالث ابلاغ گردد، بدینوسیله مال محکوم علیه نزد شما توقیف می گردد. لازم به
ذکر است نوع مال باید در دستور و اخطاریه قید شود.
از تاریخ ابلاغ اخطاریه هرگونه نقل و
انتقال نسبت به مال توقیف شده موجب مسئولیت مدنی شخص ثالث خواهد بود. در صورتیکه
شخص ثالث برخلاف اخطار دادگاه عمل نماید در مقابل اجراییه مسئول جبران خسارت وارده
بر طرف مقابل خواهد بود.
4-4- اجرای حکم در مورد امور حسبی
در صورتیکه حکم دادگاه مشمول قانون امور
حسبی باشد. بعنوان مثال حکم به تقسیم ما ترک متوفی بین ورثه صادر شده باشد، چون
حکم صادره متضمن اقدام از طرف خواندگان پرونده نیست نیازی به صدور اجراییه و توقیف
ما ترک برای اجرای حکم نخواهد بود، در اینصورت و همچنین در صورتیکه دستور فروش ملک
به اعتبار ماده 4 قانون افراز و فروش املاک مشاع صادر شده باشد بدون صدور اجراییه
دایره اجراء باید مطابق مقررات فروش اموال اقدام و در مورد تقسیم ترکه طبق رای
دادگاه عمل نماید.
5-4- اجرای حکم مالی به طرفیت ورثه
ممکن است مدیون اصلی قبل از تقدیم دادخواست
یا قبل از صدور حکم یا بعد از صدور حکم و یا در جریان عملیات اجرایی فوت کرده
باشد. در صورتیکه قبل از تقدیم دادخواست فوت کرده باشد، بدیهی است طلبکار باید
دعوی را به طرفیت ورثه متوفی اقامه کند، و در صورتیکه مدیون اصلی قبل از صدور حکم
فوت کرده باشد با صدور قرار توقیف دادرسی و معرفی ورثه، ادامه دادرسی باید به
طرفیت ورثه جریان یابد.
در صورتیکه مدیون اصلی بعد از صدور حکم فوت
کرده باشد، اجراییه به طرفیت ورثه متوفی صادر خواهد شد و در صورتیکه مدیون اصلی در
جریان عملیات اجرایی فوت کرده باشد، عملیات اجرایی بطرفیت ورثه متوفی دنبال خواهد
شد. در صورتیکه در هر یک از حالات فوق مالی از متوفی توقیف شده باشد، استیفای
محکوم به از مال توقیف شده بعمل خواهد آمد والا قاضی اجراء مجاز نیست از اموال
ورثه برای استیفای محکوم به توقیف کند. بلکه باید استیفای محکوم به را از ترکه
متوفی اعم از اینکه در ید وراث یا شخص ثالث باشد بعمل آورد.
6-4- نحوه اجرای حکم در مورد مراجع دولتی و شهرداریها
چنانچه مراجع دولتی و یا شهرداریها محکوم
علیه واقع شوند و مدلول حکم پرداخت وجه باشد بعد از ده روز از تاریخ ابلاغ اجراییه
توقیف اموال آنها برای استیفای محکوم به مجاز نخواهد بود، مگر اینکه مراجع دولتی
در مدت یکسال و نیم از تاریخ صدور حکم و شهرداری نیز از بودجه سال جاری یا سال بعد
خود محکوم به را پرداخت ننماید بدیهی است چنانچه به ترتیب فوق ننمایند مطابق سایر
افراد با آنها برخورد خواهد شد.
نحوه استیفای محکوم به از حقوق کارمند
در صورتیکه محکوم علیه کارمند یکی از مراجع
دولتی یا وابسته به دولت یا شرکتهای دولتی یا شهرداریها یا بانکها و یا شرکتهای
خصوصی باشد و ظرف مدت ده روز از تاریخ ابلاغ اجراییه مفاد آنرا اجرا نکند ماهیانه
یک چهارم یا یک سوم باید از حقوق و مزایای وی کسر و به محکوم له پرداخت نمایند.
کسر یک چهارم حقوق و مزایا برای کارکنان متاهل و یک سوم برای کارکنان مجرد خواهند
بود.
7-4- فروش اموال توقیف شده
پس از آنکه اموال محکوم علیه برای استیفای
محکوم به توقیف شد باید زمانی جهت فروش آن تعیین و به طرفین اعلام گردد، فروش
اموال توقیف شده از طریق مزایده بعمل می آید، دایره اجراء مطابق مواد 122 و 123 و
118 و رعایت ماده 138 قانون اجرای احکام مدنی در مورد اموال منقول آگهی مزایده
تنظیم و در یکی از جراید محلی منتشر می نماید.
8-4- اعتراض ثالث به توقیف اموال
در صورتیکه شخص ثالث نسبت به مال توقیف شده
ادعای حقی نماید چنانچه ادعای او مستند به سند رسمی یا حکم قطعی باشد که تاریخ آن
مقدم بر تاریخ توقیف است، قاضی اجراء راساً دستور رفع توقیف را صادر خواهد کرد و
چنانچه مستند ادعای معترض سند عادی یا گواهی گواهان یا مدارک دیگری باشد عملیات
اجرایی تعقیب خواهد شد و مدعی می تواند به دادگاه شکایت کند. رویه آن است که دایره
اجراء شکایت را اخذ و پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه ارسال می کند و دادگاه باید
دستور ثبت و تشکیل پرونده حقوقی را صادر و اصل پرونده اجرایی را اعاده کند. رسیدگی
دادگاه تابع تشریفات نیست و دادخواست نیاز ندارد و هزینه دادرسی نمیخواهد، فقط
دادگاه مکلف است مفاد اعتراض را به طرفین پرونده اصلی ابلاغ
کند.
9-4- بازداشت محکوم علیه غایب
اگر مالی از محکوم علیه به دست نیاید و او
نیز از معرفی اموال خود به دایره اجراء امتناع کند و حسب متقاضای محکوم له حکم
غیابی دادگاه بخواهد دستور بازداشت و حبس محکوم علیه را صادر کند اخذ تامین مذکور
در تبصره 2 ماده 306 قانون محل ابهام خواهد بود.
در مورد اخذ یا عدم اخذ تامین به دو طریق
می توان استدلال کرد:
یک استدلال آن است که بگوییم زمان استیفای
محکوم به از اموال محکوم علیه یعنی زمان خروج مال از حیطه مالکیت یا تصرف او،
زمانی است که محکوم له باید تامین بدهد و در اینجا مالی از حیطه مالکیت یا تصرف
محکوم علیه خارج نمی شود. بنابراین اخذ تامین لازم نیست و دادگاه بدون اخذ تامین
از محکوم له باید دستور حبس محکوم علیه شرا صادر کند.
آنچه می تواند این پاسخ را توجیه کند این
است که محکوم علیه به محض دستگیری و به فرض اینکه حکم غیابی یا اجراییه به وی
ابلاغ واقعی نشده باشد، میتواند به حکم صادره اعتراض و با صدور قرار قبولی
واخواهی، طبعاً بازداشت او منتفی خواهد شد زیرا بازداشت و حبس باید در نتیجه حکم
قطعی باشد و در اینجا اعتراض و پذیرش آن مانع از قطعیت حکم غیابی و در نتیجه مانع
از اجرای حکم و حبس محکوم علیه است.
استدلال
دیگر آن است که بگوییم فلسفه تامین، جبران خسارات احتمالی غائب است و دلیلی ندارد
که این خسارت تنها از طریق استیفای محکوم به از اموال غایب به وی وارد شود بلکه
ورود خسارت به محکوم علیه از طریق بازداشت او نیز ممکن است و با بازداشت محکوم
علیه حق او به اعتراض نسبت به حکم پابرجاست چرا که مبدا محاسبه مهلت اعتراض ابلاغ
واقعی حکم است و اگر محکوم علیه از زندان با دادگاه مکاتبه و تقاضا کند که حکم به
او ابلاغ واقعی و اعتراض و صدور حکم به نفع او در مرحله واخواهی ثابت شود محکوم له
حکم غیابی بر او حقی نداشته است باید برای جبران خسارت ایام بازداشت پشتوانه ای
موجود باشد و این پشتوانه زمانی موجود است که تامین اخذ شده باشد.
مضافاً
این که بازداشت غایب نتیجه اجرای حکم غیابی است و اگر حکم غیابی اجراء نمی شد
بازداشت او نیز محقق نمی گردید و قانون نیز برای اجرای حکم غیابی اخذ تامین را
لازم دانسته است. این که کدامیک از دو پاسخ صحیح تر است شاید بنظر برسد با توجه به
تقدم حرمت آزادی غایب بر حرمت اموال او، در فرض اعمال ماده دو نیز اخذ تامین لازم
است اما باید گفت چون برای استیفای محکوم به از اموال غایب، تامین را لازم میدانیم
و در اینجا مالی از غایب به محکوم له تحویل نمی شود لذا اخذ تامین از محکوم له
وجاهتی ندارد.
منابع و ماخذ
1- شریفی، مهدی و انوشه پور، مسعود، شرایط
و موارد صدور قرار تامین خواسته، 1381.
2- امامی، دکتر سیدحسن، حقوق مدنی، جلد
ششم، چاپ دوازدهم، 1372.
3- جعفری لنگرودی، دکتر محمدجعفر، دانشنامه
حقوقی، جلد اول، 1375.
4- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، 1340.
5- شهری، غلامرضا، حقوق اسناد و املاک، چاپ
پنجم، 1376.
6- لوراسا، میشل، مسئولیت مدنی، ترجمه دکتر
محمد اشتری، 1375.
7- کاتوزیان، دکتر ناصر، حقوق مدنی (عقود
معین) جلد اول، چاپ پنجم، 1373.
8- مهاجری، علی، شرح قانون آیین دادرسی
مدنی دادگاههای عمومی و انقلاب، جلد اول، چاپ دوم، 1381.
9- جعفری لنگرودی، دکترمحمدجعفر، مبسوط در
ترمینولوژی حقوق، جلد چهارم، 1378.
10- بهرامی، دکتر بهرام، اجرای احکام مدنی،
1382.
11- مهاجری، علی، آیین قضاوت مدنی
در محاکم ایران، 1381.